کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

من حرفی دارم که فقط شما بچه ها باور می کنید

 

من حرفی دارم که فقط شما بچه ها باور می کنید  

نوشته ی: احمد رضا احمدی 

نقاشی از: عباس کیارستمی  

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان  بهمن ۱۳۴۹ 

بها با جلد شمیز :  ۴۰ ریال   

با جلد  اعلا      ۶۵ ریال  

 


وقتی که ما بچه بودیم خواهر و برادرهای بزرگتر برای عیدی یا سالگرد تولد به ما کتاب می دادند و معمولا این کتاب ها چاپ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود شاید مثل آنچه که الان حواهر و برادرهای بزرگتر سی دی های بازی های کامپیوتری را هدیه می دهند . من یکی از خوش شانس ها بودم با ۲ برادر و یک خواهر بزرگتر و این یعنی اینکه هنوز بعد از چهل  سال داشتن یکی از این کتاب ها نباید عجیب باشد . کتابی که مثل یک جنس عتیقه با آن رفتار می کنم و گاهی آنرا می پرستم !  این کتاب که الان فکر می کنم برای یک بچه چندان هم نمی توانست جالب توجه باشد نوشته ی احمدرضا احمدی است و ظرافت هائی در آن است که حتی هنوز تازه و ناب به نظر می آید مثلا اینکه در جائی باغ سبزنوشته شده است یا کلمه ی آب آبی ...  

راوی دختر بچه ای است که برای برادر بزرگش که به بندر رفته نامه می نویسد و این نامه پیوند  زیبائی دارد با طبیعت و رنگ و رویا و در تمام کتاب ادامه دارد ... در پایان راوی با لباسی آبی می خوابد و خواب یک گل شقایق می بیند و صبح وقتی بیدار می شود لباسش به رنگ شقایق است و در باغچه ی خانه هم یک شقایق است که پدر  و مادر باور نمی کنند او از خوابش آورده باشد و آخرین جمله ی کتاب این است :  راستی شما خواب من خورشید خواب من و شقایق باغچه را باور می کنید ؟ ( خورشید به رنگ زرد و شقایق به رنگ قرمر چاپ شده اند )  

هر صفخه از کتاب یک عکس /نقاشی بزرگ دارد که کار آقای کیارستمی است . تصور اینکه آقای کیارستمی جوان در تاریکخانه روی این عکس ها چقدر زحمت کشیده تا آن ها را به شکل نقاشی  درآورده جالب است ...  البته این فقط حدس من است چون در کتاب نوشته شده نقاشی از عباس کیارستمی و من وقتی به نقاشی ها نگاه می کنم فکر می کنم اینها عکس هائی هستند که اگر در دنیای دیجیتال بودند به نظر میرسید که با فوتوشاپ شبیه نقاشی شده اند ...  و طبیعتا این اتفاق در آن دوران در تاریکخانه رخ میداده .

من این کتاب را در نوروز ۵۲ وقتی که ۱۰ ساله بودم از خواهرم هدیه گرفته ام . این تصاویر از صفحات داخلی کتاب است اگر دوست دارید جلد آنرا هم ببینید نام کتاب را در گوگل فارسی جستجو کنید . 

 

 

 

  

 

نظرات 5 + ارسال نظر
محسن شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:48 http://after23.blogsky.com

حیف که من هیچ خاطره ای از این کتابهای کودکان ندارم. کودکی من بی کتاب گذشت. ولی مجله چرا. مجله بود. کیهان بچچه ها، که در آن دوره عهده دار هیچ رساله ای نبود. و از شمشیر قهرمانان داستانهایش خون نمی چکید. اطلاعات کودکان هم بود. بعدها شد اطلاعات دختران و پسران که در نوجوانی می خواندم. عاشق پاورقی های شاهنامه این اطلاعات بودم.

کیهان بچه ها را فراموش کرده بودم ! دختر عموئی داشتم که در کیهان کار میکرد و همیشه برای من کیهان بچه ها می آورد ... و چقدر قشنگ گفتید که از شمشیر قهرمانان آن زمان خون نمی چکید . این را بارها برای پسرم گفته ام و دائم این سوال که چرا اینقدر همه چیز خشن است ؟ ( دنیا خشن شده شاید )‌

پروانه یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

در زندگی روزمره ی ما هم پیش می آید که گاهی نامه ها یک کتاب بسیار خواندنی می شوند.

(به گفته دکتر کزازی) داخل دو کمانه بگویم :گاهی ایمیل ها یا به گفته دوستان فارسی نویس رایان پیک ها
چقدر این روزها فارسی حرف زدن سخت شده!

این کتاب چند صفحه است؟

اگر آقای مهدی بهشت یک وبلاگ درست کرد به اسم نامه هائی که می خوانیم !! من کلی نامه برای انتشار دارم !
این کتاب ۲۲ صفحه است . یک طرف نوشته و یک طرف عکس .

محسن یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 http://after23.blogsky.com

من اگر سالی یک نامه هم داشتم که به انتشارش در اینترنت می ارزید، مطمئن باشید که تا به حال وبلاق وزین نامه هایی که می خوانیم را هم درست کرده بودم. نامه هایی که برای من می آید همه اش در باره سوسمار آدمخوار و، گربه ای در دهان شیر، یا حلزونی که چهار پا دارد و وقتی گرسنه می شود میگوید مامان، و ایناست.

پس شاید یک روزی خودم دست به کار شدم به انتشار نامه هائی که واقعا به اندازه ی نامه ارزش دارند نه به اندازه ی ایمیل یا به قول پروانه رایانه پیک . ( نمی دانم درست یادم است یا نه ! )
ضمنا من از طرف همه از شما متشکرم که این نامه های ترسناک را منتشر نمی کنید ! :‌)

یاسی یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:37

سلااام. خوبین؟

این نوشته ها آدمو میبره به دوران کودکی، به قول یکی از دوستام دورانی که خندیدن جرم نبود! ولی من بهش میگم خودمون براخودمون جرمش کردیم!

من تو عمرم یه نامه بیشتر ننوشتم اون هم کلی غر غر به خالم بود:دی ولی از وقتی بابا لنگ دراز رو خوندم فهمیدم نامه نگاری چقدر یرین میتونه باشه!

سلام . مرسی و امیدوارم که امتحانات حالشون خوب باشه !!
جالبه اگر نسل شما هم با این نوشته ها دچار نوستالژی بشین ..به نظر من اگر نوشته ای بعد از چهل سال هنوز اثرگذار باشه یعنی نویسنده کارشو درست انجام داده .
ولی شک نداشته باش که نامه نگاری یکی از بهترین کارهای دنیاست .

پرستوی سفید سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:49 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر فرناز هنرمند! کودکی من هم با کیهان بچه ها و امیرارسلان و دختر کبریت فروش گره خورده و کارتنهایی که مدام توش یک پسری دختری بالاخره یک بچه ای دنبال مادرش می گشت و ... ولی با این توضیحی که شما دادید گمونم باید کتاب رو بخرم!!! می دونید من تلاش می کنم کم تر به این وبلاگ سربزنم آخه من جنون کتاب خری(از مصدر خریدن) و کتاب خوانی دارم و حقوق کارمندی و بی جایی برای کتاب ها و وقت نداشتن برای رفتن به کتاب خانه ی بزرگ آستان قدس و .... ولی اینو می خرم یعنی دوستی دارم که کتاب های قدیمی رو برام پیدا می کنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد