کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

چهارچهارشنبه و یک گلاه گیس

 

نام کتاب : چهار چهارشنبه و یک گلاه گیس 

نویسنده : بهاره رهنما 

نشر چشمه/ چاپ دوم 1388

 

نویسنده بهاره رهنما! اگه تعجب کردین نکنید! همون بهاره رهنماست که همیشه تو فیلما میبینیم.  هرجا رفتم سراغشو از کتاب فروشی ها گرفتم تا اسم نویسنده رو میگفتم چشمشون گرد میشد!! و چشم من گرد تر! یعنی شما که کتاب فروشی دارین نمیدونین؟؟ به چاپ دوم هم رسیده 

این کتاب اولین تجربه ی خانم رهنما ست که طی این سالها تکه تکه مینوشتن و بلاخره سال 87 منسجم و منتشرشون کردن. 

این کتاب شامل11 داستان کوتاهست: 

 

1. تو خفه میشی یا من

2. گروه اکثریت

3. تصمیم

4. مثل همیشه

5. ماما عاشق لاک قرمز بود

6. اسب

7. شمس العماره

8. بَزَک

9. زانتیای سیاه

10. رو به رو

11. چهارچهارشنبه و یک گلاه گیس  

 

اکثر داستان ها بیشتر تعریفی و توصیفی هستن و کمتر درشون مکالمه به کار رفته.

 همشون جالب نبودن! یعنی چه طور بگم یه جور شبیه نوشته های ادبی بودن تا داستان کوتاه! و اکثرا بی سروته! شایداین سبک نویسنده بوده، مخصوصا در تمام کردن داستان ها. 

 یه چیز خیلی جالب هم اینکه اکثر خانوم های داستان ظاهری شبیه خود رهنما داشتن!! چشم های عسلی،سفید و توپولی! تو طول داستان من همش تصور میکردم خود رهنماست که داره این داستان ها رو هم بازی می کنه!

میدونین این کتاب فقط برای خوندن بود نه چیز دیگه ای.

نظرات 4 + ارسال نظر
محسن پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:05 http://sedahamoon.blogsky.com/

خب نویسنده ها معمولن آدمهای دور وبرشونو توی داستانا میارن. با تغییراتی توی شخصیت اونا.
جمله آخر متن رو نفهمیدم. نوشته بودی این کتاب فقط برای خوندن بود و نه چیز دیگه ای؟ خب همه کتابا برای خوندن هستن. قرار بود برای چه چیز دیگه ای باشن؟

درسته قبول دارم. اما مشکل من شکل نداشتن داستان ها بود، نمی دونم منظورم رو درست بیان کردم یا نه.
اکثر داستان های کتاب بی شکل و بی محتوا هستن! البته می گم شاید سبک نویسنده این بوده اما ژدوست دااشتن این سبک خوب سلیقه ایه.

منظورم این بود که همیشه تو کتاب هایی که میخونیم یه موضوع یا حتی پاراگراف یا جمله هم مارو به فکر وا میداره و خود به خود با فکر کردن بهشون یه چیزی یاد می گیریم و یه جورایی تجربه کسب میکن، اما تو این کتاب برای من همچنین چیزی نبود! فقط خوندم و تمامش کردم.

پ ن :جناب بهشت، اون دوتا کتاب ناقص درست شدند.^^

ناصر پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:19

سلام...کلا مطالب خانم رهنما بیشتر به درد مجله و وبلاگ میخوره تا کتاب...توی چلچراغ مطلب مینویسه و قلم خودمونی ای داره(هرچند گاهی زیادی لوسه) اما هرچی باشه مسلما قدرت نوشتن کتاب رو نداره!فکر کنم منظور نویسنده ی مطلب از کتابی برای خوندن همین بود...انتظار آدم از کتاب اینه که یه دیدگاه جدید (راجع به هرچی) رو به آدم باز کنه ولی قلم خانم رهنما همچین خصوصیتی نداره...به درد همون مجله میخوره که ازش انتظار نداری حتما چیزی بهت اضافه کنه!

پ.ن:اینجا ناجوانمردانه تاریکه...بابت غلطهایی که ممکنه وجود داشته باشن معذرت

سلاام. باد آمدو بوی عنبر آورد! از این ورا؟ چی شد یادی از ما کردین؟

بله درسته، دقیقا منظورم همین مطلبی بود که اشاره کردین.

موافقم یه جورایی درست میگی.
اتفاقا من مجله 40چراغ مخصوصا یادداشت های خانوم رهنما رو همیشه میخونم، نوشته هاشون صمیمی هستن!

یاسی جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:42

سلااام. ااا اینجا چرا اینقدر خلوته؟ فک نمیکردم به این زودی دوباره نوبتم بشه! مثل اینکه همه رفتن مسافرت^^

_______________________________________

" خیابان 6 آذر- بالا به سمت بلوار کشاورزی- در یکی از کوچه های فرعی-کتاب فروشی با در کوچک خودمایی می کند"

این آدرسی که بالا نوشتم آدرس "باشگاه کتاب اگر" هست. هفته ی پیش مجله ی چلچراق با مسئولش مصاحبه کرده بود. این طور به نظر می رسید که جای باصفایی برای کتاب خون ها باشه.
تهرانی ها اگه دوست داشتید یه سری بزنید شاید خوشتون بیاد^^

فرناز یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:33 http://farnaz.aminus3.com/

به نظر می رسه که ما آدمها عادت کردیم به اینکه وقتی به یک نام معروف برمی خوریم ناخود آگاه منتظر یک چیز خوب و بهتر باشیم حتی اگر معروفیت این نام برای اونچه که حالا داریم می بینیم نبوده باشه .. چند وقتی وبلاگ خانم رهنما رو می خوندم و فکر می کردم قراره چیزی بیش از وبلاگ های آدمهای دیگه که نام های آشنائی ندارند اونجا پیدا کنم تا اینکه فهمیدم اشتباه می کنم و حالا توضیحاتی که شما در مورد کتاب دادین هم می تونه کم و بیش کمک کنه به اینکه مطمئن بشیم که خانم رهنما حتی یک نویسنده ی معمولی هم نیست یا اگر هست فقط یک نویسنده ی معمولیه با کارهائی که می تونه برای بعضی ها جذاب باشه و برای خیلی ها نه مثل هر آدم معمولی دیگه ای ... یاد نمایشگاه عکس های خانم هدیه تهرانی می افتم البته من اون کار هارو ندیدم و به این دلیل در موردشون قضاوتی نمی کنم اما جنجال ها نشون میداد که اون عکس ها اگر امضای خانم تهرانی رو نداشت می تونست مثل خیلی نمایشگته های دیگه در سکوت برگزار بشه و تموم بشه .
می تونم بفهمم که وقتی می گین این کتاب فقط برای خوندن بود و نه چیز دیگه یعنی چی ! انگار اومده برای رفع حس کنجکاوی و رفته بی اینکه رد پای عمیقی در روح آدم به جا گذاشته باشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد