کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

نیرنگستان


نیرنگستان

اثر: صادق هدایت 

 

 به انگیزه فروردین و صادق هدایت که همیشه اولین غمباد من است. بعد از نوروز هر سالی...........


نیرنگستان کتابی است در مورد آداب و رسوم و خرافات رایج بین ایرانیان که در طول تاریخ روی هم تلنبار شده و مردم گویی در زیر آن ها مدفون شده اند. این ها چون کارتنک بر دست و پای مردم تنیده شده و رهایی از آن ها حتا اگر میلی به این کار در کسی باشد بسادگی امکان ندارد. این ها در کل و از آن جا که به ندرت می‌توان خوب و بدشان را از هم جدا کرد، در مجموع دست و پا گیر و خفقان آورند.

شاید یکی از مللی که بیشترین حجم این نیرنگها را دارد ایران باشد. چرا که در طی تاریخ اقوام گوناگونی به این‌جا آمده و ضمن فتح کشور در این‌جا مانده و زاد و ولد کرده اند. هر یک از این اقوام با خود هر آنچه را که داشته با خود آورده و در این جا پراکنده اند. آن ها اکنون دیگر ایرانی هستند و این خرافات را هم ما ایرانی می نامیم. 

هدایت به نقل از هگل می گوید:

در خصوص پیدایش خرافات و افسانه ها نزد اقوام اولیه، مبدا و اصول آن ها همه از یک احتیاج طبیعی ناشی می شود که به صورت اصل علت و معلول در قوانین عقلانی بروز کرده و به خصوص این خرافات در اثر حوادث طبیعی مانند رعد و برق و زمین لرزه و خسوف و کسوف و غیره که تولید ترس یا تهدید خطری را می کند ایجاد می شود. لزوم وجود این حوادث طبیعی که محکوم قانون علت و معلول است نزد مردمان اولیه ثابت شده و می رساند که آن ها این خاصیت را از نیاکان خودشان –میمون های بزرگ- به ارث برده اند. او وجود خرافات که بیشتر ناشی از ترس است را در حیوانات هم مثال می‌زند.

بررسی های هدایت، به گونه ای مادر خرافات موجود در ایران را از افکار و عقاید همسایگان یعنی کلده و آشور هم  می بیند. با خدای ترسناکشان. قربانی ها. سعد و نحس ها. ساعتها و تاثیر ستارگان برهم. ایرانی ها با این که در این زمینه کمترین استعداد پذیرش را داشته اند ولی بهرحال تاثیر گرفته اند.  هرچندبسیاری از باورهای موجود در کتاب شاید امروزه حتا در میان قشری ترین لایه های اقوام ایرانی، غریبه باشند.

شنیده اید؟:

*برای آبستن شدن آب چهار گوشه حمام را گرفته در پوست تخم مرغ می کنند و به سرشان می ریزند.

*پوستی که در موقع ختنه می برند باید جداگانه کباب کرده و با غذا به بچه بخورانند تا از بدنش چیزی کاسته نشود!!

*برای سیاه بخت کردن کسی باید پشت دو تا سوسک را با نخ آبی ببندند و سه بار بر آن دعا بخوانند و چال کنند.

*نزدیک قیامت نژاد انسان بقدری کوچک می شود که پیرزن می تواند در نی غلیان بنشیند و زنبیل ببافد.

هم چنین در نیرنگستان می خوانیم:

*ناف بچه تازه به دنیا آمده را در سوراخ موش بگذارند، آن بچه موذی می شود. 

 –پس حتمن باید کبابش بکنند و بدهند که بخورد-.

*اگر زنی سه یا چهار مرتبه روز چهارشنبه به حمام برود شویش می میرد.

و اگر مردی کاغذ بنویسد و پایین آن را نچیند زنش بمیرد. 

 –بشتابید برای کشتن همسرانتان بی اثر انگشت و رد پایی.-

کتاب محشر است. پر از این گونه باورها که حتا اگر کسی بخواهد برای طنز هم شده خرافاتی از خودش ببافد این قدر جذاب نمی شود.

هرجا که نیازی هم به توضیح بوده در پانویس آمده است. از کتاب هایی چون نوروزنامه و کاووس نامه و تاریخ طبرستان و فرهنگ انجمن آرا .......

چند تیتر از کتاب این ها هستند:

آداب و تشریفات زناشویی و زن آبستن و ناخوشی ها و خواب و مرگ و ساعات و وقت و روز و چیزها و خواص آن ها. خزندگان و گزندگان و پرندگان و ماکیان وبعضی از جشن های باستانی چون مهرگان و سده و دی بمهر و کوسه برنشین و مراسم قاشق زنی و ........

........ یا چیزها و جاهای معروف از جمله:

سرو کاشمر، سیاه سنگ گرگان، آب مرغان سمیرم، گرز رستم.

داستان گرز رستم را شنیده اید؟

نظرات 12 + ارسال نظر
فرناز چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:25 http://farnaz.aminus3.com/

چقدر بد که در مورد این کتاب نشنیده بودم و نخوانده بودم و ندیده بودم ! چقدر خوب که حالا لااقل کمی می دانم .
به نظر میرسد که بشر همیشه و در تمام دنیا با شکل هائی از خرافه همراه بوده و متاسفانه هنوز هم هست .. قصه های به ظاهر خنده دار و در اصل تلخ این خرافه ها را کم و بیش می دانیم و می خوانیم ...
شاید بی دلیل نیست که هدایت وقتی که اینهمه برای زمان خودش زیاد بوده همیشه احساس تنهائی میکرده و هرگز هم به آن عادت نکرده . و این قصه سر دراز دارد ...
سیاه سنگ گرگان ؟ این یکی را نشنیده ام .

دو پیشنهاد منصفانه برای شما
یک - این کتاب را به من قرض می دهید .. آنرا می خوانم و صحیح و سالم به شما پس میدهم .

دو - به خانه ی شما می آیم و بسط می نشینم و این کتاب را می خوانم و بعد می روم .

:‌)

سالها پیش کتابی خوانده بودم به اسم روانشناسی خرافات
نوشته ی گوستاو جاهودا
ترجمه محمد نقی براهنی
نشر نو

دارم فکر می کنم شاید بد نباشد وقتی که از این سفر کذائی برگشتم آنرا دوباره مروری کنم و بعد در اینجا بنویسم .

من اماده هر انجام هر یک از پیشهادات شما هستم.
ولی کتاب را نمی توانید صحیح و سالم برگردانید چرا که همین حالا هم صحیح و سالم نیست.
و نیز یک پیشنهاد خوبی من برای شما دارم.
بهتر است که یک تعداد کتاب EBOOK بریزید روی یکی از این سیستم هایی که اسمش را نمی دانم و عین کتاب باز میشود و تویش میشود کتاب خواند. برای دورانی که در سفر هستید چیز خیلی خوبی است.
سنگ سیاه را به شکل کامنت برایتان می نویسم.

پارسا چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 16:33

تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
صادق هدایت

یکی از درست ترین جملاتی که در تمام عمرم شنیدم این است:
همه مزه مرگ راخواهند چشید.
و چه خوب. چرا که اگر قرار بود که در تمام کره زمین یک نفر نامیرا باشد همه فکر می کردند که آن یک نفرند.

سنگ سیاه گرگان چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 20:26 http://after23.blogsky.com

نام موضعی است در گرگان و در آنجا چشمه ای به همین نام است که اگر جمعی به جهت آوردن آب با کوزه های متعدد بر سر آن چشمه روند و آب بردارند و برگردند و یک تن از آن ها پای بر سر کرمی که بر سر راه آن هاست نهد، آب آن مردم در کوزه ها تلخ می شود. باید بریزند و دوباره رفته و آب بردارند و پیشاپیش ایشان یک تن رفته آن کرمها را از پیش پای ایشان دور کند تا ایشان به منزل برگردند.
قابوس نامه

بابک پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:47

سلام محسن خان
راستش اسم کتاب را شنیدم و در دوران دانشجوئی همت گمارده بودم و تقریبا 3/4 کتاب های هدایت را خواندم اما دیدم که اور دوز کرده ام و گیاهخواری شده بودم و تا خودکشی اندکی فاصله بود که دیگر سمت کتاب هایش نرفتم اما فوق العاده است لا مصب - این را هم اگر ایبوکش پیدا شد حتما می خوانم آنهم در سفر های دریائی به سمت دکل

بیخیالش. میترسم این رو هم بخونی دیگه کارو یکسره کنی و در یک سفر دریایی به سمت دکل، خودت و نوت بوکت و ایبوکت رو به آبهای گرم خلیچ همیشه پارس بسپاری.

پروانه پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:59

شاید یکی از مللی که بیشترین حجم این نیرنگها را دارد ایران باشد. چرا که در طی تاریخ اقوام گوناگونی به این‌جا آمده و ضمن فتح کشور در این‌جا مانده و زاد و ولد کرده اند. هر یک از این اقوام با خود هر آنچه را که داشته با خود آورده و در این جا پراکنده اند. آن ها اکنون دیگر ایرانی هستند و این خرافات را هم ما ایرانی می نامیم.

به ابن نکته تا کنون توجه نکرده بودم!!!

بارها و بارها نیرنگستان را ورق زده ام. چون دیوان حافظ آن را می خوانم. آن قدر متنوع است که گاه بعضی از قسمتها را می شود بارها و بارها خواند. خودم هم تا به حال به این بخش قضیه توجه نکرده بودم. یعنی کم و بیش یادم بود و خودم به این باوررسیده بودم ولی از آن جا که جرقه ای دوباره بود که به ذهنم زد اینجا آوردمش.

پروانه پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:05

یک سری برنامه هایی بی بی سی داشت که در وبلاگ پیشینم هم پیوند آن برنامه ها بود. در آنجا به روشنی توضیح داده بود که خودکشی صادق هدایت به دلیل افسردگی شدیدی بود که دچارش شده بود.
افسردگی نویسنده و خانه دار و رانند .. نمی شناسد. به نظرم اگر دچار این افسردگی نمیشد دست به خود کشی نمیزد.
چرا هر وقت حرف از هدایت است باید این موضوع مرگ و خودکشی را یاد آوری کرد؟

در آخرین مستندی که همین دیشب هم دوباره پخش شد، بی بی سی اینگیلیسیای خبیث، این نظر را نداشت. یعنی فیلم این نظر را نداشت و از این خودکشی برداشت خودکشی اجتماع را کرده بود که خانم فلورا در کامنتی که بر گرز رستم در بعدازبییست و سه نوشته اند نیز به این اشاره کرده اند.
به نظرم از آن جا که صادق هدایت همه چیزش با دیگران متفاوت بود مرگش نیز متفاوت با دیگر نویسندگان و .... بود.
شاید به این دلیل خودکشی اش مطرح می شود. و ......... به قول خودش در قضیه هیزم شکن:
خب چه می شود کرد؟
یک چیزی را هم من بگویم. باورم این است. خیلی ها، خیلی از کسانی که به شکلی مطرحند شاید بهترین راه عروجشان از این جهان اگر با دیگران متفاوت باشد شاید بهتر باشد. - قضیه را باز نمی کنم که جایش اینجا نیست ولی مثال تا دلتان بخواهد می زنم و به نظرم این جوری شاید خیلی بهتر باشد:
تصور کنید این ها هنوز زنده بودند:
صادق هدایت، فروغ فرخزاد، جیمز دین، مریلین مونرو،
خب الان هر کدام هشتاد نود ساله بودند. خب که چه؟
همه این بزرگان در اوج کارشان مردند. این شکل مردن شاید کمک زیادی به جاودانگیشان کرد.
ایکاش همه در اوج موفقیت بمیرند. فکر می کنم بهترین شکل ماندگاری باشد.
در همین مستند می گفت که:
هدایت بعد از مردنش تازه شد هدایت. و چه راست می گوید.

سارا جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 17:44 http://www.emptywords.blogfa.com

مرسی که به وبلاگم اومدید . صادقو دوس دارم . بیشتر از خودم .

پروانه جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 23:27

آن مستند را باید پیگیری کنم.

«سنگ سیاه گرگان » را از کدام باب قابوس نامه برداشتید.

نمی دانم برایتان نوشتم یا نه که نسخع غلامحسین یوسفی را پس از برید شما به دست آوردیم و گاهی در خانه می خوانیمش و برایمان جالب بود که برخی واژه های لهجه ی گرگانی ،پهلوی است.مانند زُفان به معنی زبان
گویش برخی واژ ه ها را هم که در کودکی شنیده بودیم در این کتاب می خوانیم مانند: جُوان

همه آنچه از سنگ سیاه گرگان بنبشتم از پانویس نیرنگستان هدایت بود. و لا غیر.
من از یک تاریخی زبان را زفان می گویم. در هر جایی. زفان را خیلی بیشتر از زبان دوست می دارم.
جوان با ضمه جیم؟
اگر این است، در گویش کردی هم به این گونه است.
جووان. یعنی جوان.
البته اگر بخواهیم برای کسی خیلی کلاس بگذاریم می گوییم:
شاجووان. یعنی شاه جوان. بدون هیچ تلفظی از ه ی شاه.

شهرزاد شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 17:36

یک زمانی جایی خواندم خرافاتی ترین مردم دنیا انگلیسی‌ها هستند، به هر حال این خرافات در تار و پود هر فرهنگی نهادینه شده و گاهی هم تا جایی پیش رفته که از مرزهای یک کشور هم بیرون می رود و حتی ابعاد جهانی هم پیدا می کند (که پیدا کردن این همانندی ها هم بین ملل مختلف زیبایی خاص خودش را دارد) بگذریم که من فکر می‌کنم در کشورهایی که چارچوب‌های دینی غلبه دارند، این خرافات اثرگذاری و ماندگاری بیشتری دارند.
نمی‌دانم پیشینه بررسی خرافه‌های قوم ایرانی در کتاب نیرنگستان چقدر به عقب بازمی‌گردد ولی نمونه ها بسیار خواندنی هستند گاهی وقت‌ها این مثال‌ها حتی با باورهای مذهبی هم ارتباط پیدا می کنند برای نمونه در نیرنگستان درباره مراقبت از موی سر و ناخن و دندان آمده:

"پنهان کردن ناخن، موی سر و دندان برای آن است که به دست دشمن نیفتد. زیرا یکی از عملیات جادوگری، که امروزه هم در محله ی جهود ها رواج دارد، "دنبه گداز" است. برای این کار، جادوگر، آدمک کوچکی از موم درست کرده، دندان یا موی سر یا ناخن دشمن را در آن عروسک مومی می گذارد. و پس از به جا آوردن مراسم مخصوصی، هر نقطه از تن آدمک مومی را زخم بزند، صاحب ناخن و یا موی سر، از همان نقطه رنجور می شود."

از طرفی در اوستا هم به نگهداری موی سر و خرده ناخن و مراقبت صاحبانشان از آن ها برای این که به دست جادو (یادوک) نیفتند، تاکید شده

جدا از تمام جذابیت های این کتاب، چنین نقاط مشترکی که هدایت هوشمندانه روی آن‌ها دست گذاشته است در نیرنگستان بسیار خواندنی هستند و جذابیت دیگر امکان شناخت بیشتر جامعه‌ و مردمی است که با نگاه موشکافانه هدایت آینه تمام نمایی پیش چشم خواننده اش می گیرد، خواننده‌ای که برآمده از همین باورها و خرده فرهنگ‌هاست است و گاه آن ها را چنان لمس کرده و با آن ها زندگی کرده که با خواندن این کتاب حال و گذشته نه چندان دورش را چون آینه ای پیش رویش می نشاند و با بهت به آن می نگرد.

در مورد پنهان کردن مو و ناخن و دندان یک دلیل علمی هم هست. حال اولین بار کی و کجا و برای حالی کردن به عوام به آنها گفته شده که پنهانش کنند، معلوم نیست.
شاید قدیمی ترین اش همان اوستا باشد. و این دلیل هم این است که، این سه بسیار دیر در طبیعت از بین می روند. اگر نگوییم که اصلن از بین نمی روند. این ها اگر به طریقی وارد بدن بشوند. خب مشکل آفرین می شوند. جادویی هم لازم نیست.

[ بدون نام ] یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 17:25

درود آقای بهشت
به نظرم اگر بخواهند عناوین برتر کتاب را با توجه به محتوی انتخاب کنند این نام دقیقا یکی از بهترین هاست. روان با هوشش شاد.

هدایت اگر این را نداشت که می شد، من.
او زنده است. عین سعدی که در مورد خودش و او و عده ای دیگر می گوید:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

شهرزاد دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:15

بله حق با شماست بالاخره باید این موارد یک جوری به خورد مردمی با سطح ادراک آن زمان داده می شده ولی در حال همین نوشته‌های متون مذهبی هم می‌تواند یکی از آبشخورها و ورودی‌های شکل‌گیری یک خرافه یا باور خاص میان مردم باشد.

در تایید این نبشته شما:
اصلن دیدین امروزه حتا ناباورترین آدمها -درست گفتم؟ منظورم آدمهایی که خرافاتی نیستند. یا لااقل این گونه وانمود می کنند- وقتی ناخنشان را میگیرند و ناخن مپرد و گم می شود. کلی دنبالش می گردند که پیدایش کنند؟
یک بار به یک متدینی گفتم:
ولش کن خب گم شد که شد.
گفت: معصیت داره. حضرت رسول الله سلام الله فرمودن نباید ناخن زیر دست و پای آدم باشه. باید گذاشتش توی سوراخ دیوار.

شهرزاد دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:27

به پروانه گرامی:
در مورد این قسمتی که از قابوس نامه نقل شده:
دیشب کتابم را نگاه کردم،‌در فهرست انتهای قابوس نامه تصحیح یوسفی یک فهرست مکان ها هست که نشان می‌دهد نام گرگان 6 بار در قابوس‌نامه تکرار شده که یکی از آن‌ها (صفحه 42 باب هفتم) مربوط به همین حکایتی است که اینجا آمده

چه کار خوبی کردید.
ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد