کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

کتاب نگاه


کتاب نگاه پنجشنبه ها  منتشر می شود. هر هفته یک بحث مفصل دارد و مطالب دیگری در باره فرهنگ و داستان و فلسفه و سینما و شعر و .....

قیمت آن هم دوهزار تومان است. ینی هر چهار شماره یک کیلو مرغ.

این که نوشتم یک کیلو مرغ به این دلیل است که مطلبی هم در این مورد دارد.

بحث مفصل آخرین شماره ی این کتاب، در باره گابریل گارسیا مارکز است.

این کتاب جیبی است و می توان آن را در اتوبوس و مترو خواند. به جای این که بنشینیم و مردم را نگاه کنیم. کاری که نود و نه درصدمان می کنیم. شاید هم بیشتر از نود و نه درصد.

بخشی از داستان مرغ:

گویی  بشر ایرانی هیچ قصد و غایتی جز مرغ ندارد. ایرادی هم ندارد. به قول شاعر این نیز بگذرد. اما در کنار چنین وضعیتی از معنویت و کرامت انسانی سخن گفتن، کمی خنده دار است و همه را به خنده می اندازد. حتا مرغ های چهار هزار و پانصد تومانی را.


از هوشنگ گلمکانی در باره فیلم های هندی می خوانیم:

درکودکی و نوجوانی نقشه کشیده بودم که وقتی بزرگ شدم با دختری هندی ازدواج کنم. این آرزو ترکیبی از سلیقه ی زیبایی شناسی آن روزگار، احساسات رمانتیک غلیظ در روابط عاشقانه روایت شده در فیلم ها و نجابت و وفاداری و ایثاری بود که عاشقان در ان داستان ها نثار هم می کردند.


و بیتی از قطعه قالتاق ِ عباس احمدی

اخوی! رانت بخور، رشوه بده، حال بکن

آن که البته به جایی برسد قالتاق است

...............

در ضمن اگر کتابی را به پیک سام -عامل توزیع کتاب نگاه- سفارش دهید هفت درصد قیمت آن به حساب نویسنده یا مترجم واریز می شود. کاری که در کشورمان، تا کنون سابقه نداشته است.

..............

بیایید در مترو به جای تماشای هیکل و قد و قامت دیگران یک چیزی بخوانیم. حالا کتاب ِ نگاه هم نباشد، اشکالی ندارد. هر چه باشد. به قول یکی: حتا اگر شده، مبانی لوله کشی عمومی.

نظرات 10 + ارسال نظر
فرانک یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 http://faranak333.blogfa.com

درود
چه خوب که این شماره کتاب نگاه را معرفی کرده اید آن قدر اوضاع پخش نشریات در این جامعه فلاکت بار است که یادمان می رود دفعه قبل چه چیزی را دیده بودیم و خوانده بودیم. اما خواندن در سالن مترو شاید ممکن باشد! اما در قطارهای مترو، یا ااتوبوس های درون شهری و برون شهری و حتا هر مرکوب دیگری در این جا تقریبا ناممکن است ما که چشممان دراین خیابان ها ی پر فراز و فرود و پر از سرعت گیر در جاده های خارج شهری و ... آسیب دیده و اما موافقم که وقت نازنین را نباید هدر بدهیم بارها شده در صف بانک یا مترو یا هر جای دیگر کتابی درآوردم و شروع به خواندن کردم ناگهان متوجه نگاه های سنگینی می شدم گویا کاری عجیب انجام داده بودم ... اما بی خیالش توی صف که نمی شود بی کار بود و تازه آن عیب خیابان های ناهموار را هم ندارد از وقتمان استفاده می کنیم به خاطر شلوغی و تلف شدن وقتمان حرص هم نمی خوریم تازه آن قدر زمان شیرین می گذرد وقتی نوبتمان می شود می گوییم چه قدر خوب زیاد معطل نشدم!!!

اتفاقن در متر یا اتوبوس هم خیلی پیش می آید که می شود این کار را کرد. حالا اگر شلوغ باشد خب استثناست و نمی کنیم.
به نظر من با تکرار این کار این نگاه ها قطع می شوند. این ملت ندید بدید هستند. به هر کاری که تا کنون ندیده باشند عین یک چیز تماشایی نگاه می کنند. عین نگاه ابلهانی که تو را می نگرند وقتی که در خط عابر پیاده ایستاده ای تا چراغت سبز شود و رد بشوی و خودشان در حالیکه دوان دوان عبور می کنند بر میگردند و زرنگی !!! خودشان را به رخت می کشند.

احسان دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:04 http://upn.blogfa.com/

سلام داداش محسن واقعا کارتون عالیه

ینده ام تو کار معرفی کتابم البته تازه شروع کردم

خوشحالم می کنید منو با نام احسان لینک کنید و بگید با هر اسمی خاستید لینک کنم ممنون از شما [گل]

اسم ما همینی هست که می بینید.
کتاب هایی که می خوانیم
هر کس هم ما رو لینک کنه، ما هم لینکش می کنیم. بی برو برگرد و اما و اگر.

پروانه دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:31

من اگر گذرم به مترو بیفتد بیشتر دوست دارم به جای "تماشای هیکل و قد و قامت دیگران" زل بزنم تو خطوط و حالت صورت دیگران تا کتاب بخوانم.
تماشای چهره های مردم برایم بسیار جذاب است ولی متاسفانه خیلی کم در جاهای عمومی هستم.این فرمول زندگی من است:
خانه - محل کار- و رفت و آمد صرف رانندگی می شود پس فقط می توانم از گوشهایم برای خواندن کتاب استفاده کنم.

از شناخت مجله "نگاه " سپاسگزارم . امیدوارم گاهی گذرم به دکه های فروش این مجله بیفتد.

خب وضعیت شما فرق می کنه. شما امکان تماشای مردم را در سایر مواقع ندارد. ولی اگر کلن مسافر بودید و نه راننده، قضیه خیلی زود برایتان عادی می شد.
من ولی پیاده تا محل کار می روم. و زیباترین سکانس روزم هم، ایستادن و تند خوانی مجله ها و روزنامه هاست در نزدیک ترین دکه روزنامه فروشی سر راهم. و خرید یک روزنامه.
هر روز، هر روز، هر روز،.........

من سرگردان دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:35 http://manesargardan.persianblog.ir/

سلام
چه قدر کارتون عالیه،معرفی کتاب و نشریات رو می گم
تو دنیای امروز دیگه وقتی واسه خوندن همه کتاب ها نیست بهترین راه استفاده از توصیه ادمهایی مثل شماست
برای مترو و بقیه وسایل نقلیه هم مطالعه بهترین گزینه است اما برای من تبدیل شده به یک ارزوی دست نیافتنی چون بلافاصله دچار سردرد و حالت تهوع می شم
اما خوب یه راه دیگه کتاب های صوتیه
راستی چه طور می شه این نشریه که گفتید رو در شهرستان ها تهیه کرد؟

ممنون.

فکر خوبیه استفاده از کتابهای صوتی ولی خب محدوده.
فکر کنم این حالت شما راه چاره ای هم داره. ولی من نمی دانم. پیدا کردم برایتان می نویسم.
این کتاب در روزنامه فروشی های تهران عرضه می شه. شهرستان را نمی دانم. طبیعیه که آن جا هم به این شکل باشه.

فیروزه سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:09 http://shatoot-goal.blogfa.com

اتفاقی به وبلاگتون برخوردم!نمیدونید چقدر دنبال وبلاگی که کتابای خوب رو معرفی میکنه بودم ولی چنین وبلاگی که منحصرا کتاب معرفی کنه رو پیدا نکرده بودم! خیلی خوشحالم از این اتفاق
ممنون

ممنون از تعریفتون.
البته بعضن شاید هم کتاب های خوبی نباشند. کتابهایی هستند که ما خو انده ایم. و در باره اش می نویسیم. بد هم باشد می نویسیم.

نیلوفر پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:20

دست شما درد نکنه ، اینطور که معلومه کتاب جالبی باید باشه .البته خودم یکی از طرفداران پر وپا قرص اون هستم ،گرفتن یک کتاب در دست در وسایل نقلیه عمومی و صف های متعدد حتی اگر نتونی اونو بخونی و تیتر ها و عکس هاشو نگاه کنی باعث میشه مردم تو رو ببیند و به هوس خوندن بیفتنند ،

حتمن همین طوره. این فرهنگ رو باید یه جوری به مردم .........
فکر بد نکنید........ باید به مردم آموزش داد.

... سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:33

محسن جان شماره پیک سام رو میتونی بهم بدی؟

88557016-20

مسافر پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:57

ممنون بابت معرفی خوبتون برای منی که خیلی وقتم توی مسافرت می گذره مفید ه بعضی شماره های کتاب داستان همشهری هم بدنیس و این که به شخصه از روی جلدش خوشم اومد چون عاشق رنگ نارنجی ام!
موفق باشید

من هم همه ی آن ها را نمی خرم. هر کدامش که نظرم را جلب کند می خرم. ماهی یک جلدش هم کافی است.

پیام یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:54

به نظرم تعداد کتابهای جیبی قابل اعتنا در کتابفروشی ها خیلی کمه

هر چند ماه یک بار که بخواهیم یکی بخریم کافیه. توی روزنامه فروشی های که هفته ای دو تا هست.
ها؟

محمد یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 16:44 http://humist.blogfa.com/

سلام
ممنون میشم فهرستی از مجلاتی رو که به معرفی و نقد کتاب میپردازن معرفی کنید . اگر جواب رو توی وبلاگم بدین ممنون تر میشم !

من چنین فهرستی ندارم. اگر نه هم اینجا و هم در وبلاگ شما برایتان می نوشتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد