کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

ویکنت دو نیم شده

           

نویسنده: ایتالو کالوینو

ترجمه: پرویز شهدی

ناشر: چشمه

چاپ اول: 1382

تیراژ: 1700 نسخه

بها: 1000 تومان


«هوای سحرگاهی رنگ پریده بود. دو مبارز شمشیر به دست، روی چمن آماده ایستاده بودند. جذامی توی بوقش دمید. این علامت شروع مبارزه بود. آسمان انگار پرده­ ای باشد، به لرزه در آمد، موش­ های صحرایی پنجه­ شان را در خاک فرو بردند، زاغ­ ها بی­ آن که سر از زیر بال بیرون بیاورند، پری از زیر بغل­ شان کندند که دردشان آمد، کرم خاکی دم خودش را بلعید، افعی خودش را گزید، زنبور نیشش را روی سنگ شکست: هیچ کس نبود که علیه خودش قیام نکرده باشد، .... به این ترتیب بود که مداردو به خودش حمله ور شد، هر دو دست مسلح به یک شمشیر»

                                                                                     [ویکنت دو نیم شده، ص 116]

وجود انسان سرشار از بدی­ ها و نیکی هاست که تعادل هستی را سامان می دهد. اما وقتی نیمه­ های بدی و نیکی جدای از هم تجسم یابند، چه اتفاقی می افتد؟ «ویکنت مداردو دی ترّالبا» می­ رود به جنگ ترک­ ها و درست روبه روی توپ می­ ایستد، توپ هم گلوله­ ای پرتاب می­­ کند و ویکنت می­ شود دو نیم کامل! نیمی خیر و نیمی شر.

در این داستان بلند و دلنشین، بدی و نیکی وجود انسان در رابطه با خودش، با طبیعت و انسان­ های دیگر به نمایش گذاشته می­ شود؛ لحن کنایی و طنزآلود داستان، جهان مردم عادی و

جذامی­ ها را در برخورد با نیکی و بدی مطلق به تصویر می­ کشد. در این جهان طنزآلود می­ بینیم که ساختن دستگاه­ های شکنجه آسان­ تر از دستگاه­ های مفید است.


«استاد نجار رفته رفته به این فکر می­افتاد که ساختن دستگاه­های مفید از امکانات آدم­ها بیرون است و تنها دستگاه­هایی که می­توانست به طریقی عملی و دقیق کار کند، همان دستگاه­ها و خرک­های ویژه­ی شکنجه کردن بود، ...» طرح­ های خیر، هرگز عملی نمی­ شود اما طرح­ های شر به زیبایی و با نوآوری­ های زیاد ساخته و پرداخته می­ شود. پروتستان­ هایی که برای نیکوکار بودن در جامعه­ ای منزوی زندگی می­ کنند تاب نیکی­ های خیر را نمی­ آورند. خیر با وضعیتی مسیح وار و شر با پلیدی اهریمنی در میان مردم هستند مردمی که بدی­ های شر برایشان پذیرفتنی­ تر است تا نیکوکاری­ های زجرآور خیر. دو نیمه عاشق دختری می شوند. این عشق و شیطنت دختر، دو نیمه را با هم رو به رو می کند تا عاقبت دو نیمه به هم پیوند می­ خورند و جهان ترالبا به روال عادی خودش برمی­ گردد.


نفحات نفت



نویسنده: رضا امیرخانی


ناشر: افق


چاپ سوم: 1389


تیراژ: 2000 نسخه


بها: 58000 ریال

 

فکر نمی کردم اولین کتابی که بخواهم این جوری و آن هم در وبلاگ دوست داشتنی ی کتابامون معرفی کنم، "نفحات نفت" باشه ولی خوب قرعه به نامش افتاده، بد جور...! خوب مدتی است که از زمان خواندن این کتاب می گذره و من نمی دونم تا چه اندازه موفق خواهم شد که معرفی ی مناسبی از این کتاب ارائه بدم. خوب و بدش رو ببخشید.

"نفحات نفت" چندمین کتاب "رضا امیرخانی" نویسنده ی بسیار جوان کشورمان است که بدون توجه به موافقت یا مخالفت با اندیشه های او باید بگویم در شمار جوانان سربلند و نخبه ی این آب و خاک است. پیش از این کتاب، دیگر آثار این نویسنده ی جوان به تجدید چاپ  های بسیار زیاد در مدت زمان بسیار اندک رسیده است، به ویژه در میان آن ها می توان به "من او" و "بیوتن" اشاره کرد. کتاب "قیدار" او هم امسال در شمار کتاب های قابل توجه و مورد اقبال خوانندگانش قرار گرفت. "نفحات نفت" به نوشته ی خود امیرخانی نه رمان است و نه داستان و قصه و ... این کتاب یک "نوشته اخوینی" است. روی جلد آن نوشته شده است "جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی".  همان گونه که از این توضیح کوتاه نمایان است دیدگاه نویسنده درباره ی مدیریت های مبتنی بر درآمدهای نفتی در کشور ما برررسی شده و نقدها و هشدارهای تکان دهنده ای به زبان بسیار ساده و با آوردن مثال هایی بسیار ملموس و ساده بیان شده است. اشتباه نکنیم، این کتاب، به زبان خشک اقتصادی (که البته از دیدگاه من ادبیات اقتصاد اصلن خشک نیست) یا تحلیل های خیلی رسمی که گاهی آدمی را خسته می کند و یا پیچیدگی ی آن حوصله ی آدم را سر می برد، نیست. کتاب به فصل های کوتاهی بخش شده و با بازی های زبانی که مختص امیرخانی است، آمیخته گردیده است. 

امیرخانی با مقایسه ی شیرین، دلچسب و البته نگران کننده میان مدیران دولتی و سه لتی به نقد مدیرانی می نشیند که بر چاه نفت تکیه زده اند و فاتحه ی اقتصاد، کارآفرینی، خلاقیت های تولیدی، مسیر رشد شغلی جوانان و سرمایه گذاری های خصوصی را به صورت وحشتناکی از طریق مافیایی خوفناک خوانده اند. به تعبیر او نفت همان دولت است و دولت همان نفت. من برش هایی از سطور این کتاب را که زمان خواندنش زیر آن ها خط کشیده ام در این جا می آورم و توصیه می کنم این کتاب را بخوانید، به ویژه جوان ها. وقتی خواندید می فهمید چرا گفتم بخوانید (البته این توجیه آدمی است که بلد نیست کتابی را به خوبی معرفی کند)


"شنیده ام که ستاره ی دریایی اگر بازوش زیر سنگ گیر بیافتد از خیر بازو می گذرد و آن را قطع می کند، اما این مال وقتی است که ستاره بیم داشته باشد از خطر... دولت تا نفت دارد، خطری تهدید نمی کند! و این گونه اقتصاد دولتی و مدیر سه لتی ساخته می شوند."      پشت جلد کتاب


"نظام اداری ما چنین تعریف کرده است کار را که در آن ارزیابی هست برای تمام اجزای یک دستگاه تا برسیم به مدیری که فارغ است از ارزیابی. آب دارچی را با چای قندپهلو می سنجند، کارمند را با کارت ساعت حضور و غیاب، کارشناس را با تعداد ورق های آ-چهاری که سیاه کرده است... اما مدیر سه لتی را با هیچ چیز نمی سنجند... همین که د رمجموعه ی تحت امرش کسی نِق رسانه ای نزند، کافی است و جناب معاویه علیه الهاویه یادمان داده است که دهان منتقد یا با خاک بسته می شود یا با زر! پس مدیر سه لتی هماره موفق است. او تیری می اندازد رجماً بالغیب و سال به سال، خود، دوایری متحدالمرکز حولِ تیرِ به تاریک یخورده، می کشد و گزارش می دهد به مسوول بالاتر این قوت کمان گیری را و دقت نشانه زدن را! سر سال او خود پیدا می کند که به کجا رسیده است و همان جا را مقصد اعلام می کند."                                                صفحات 132 و 133


"مدیر سه لتی می داند که بقایش نه به عمل کرد و نه به رضایت مردم که به بسته گی و وابسته گی با مسوول سه لتی بالتر ارتباط دارد، پس تمام سعی اش را در رضایت او به کار خواهد برد. فرهنگ تملق و البته تملق پذیری از همین جاست که گسترش می یباد.

مدیر سه لتی هرگز نمی تواند بدون اتصال به شیر نفت، مدیریت کند..."        صفحه ی 150


عناوین بخش های گوناگون کتاب:


-        مقدمه

-        درآمد

-        قانان

-        بی کار آفرین

-        منطق آزاد!

-        نه عامه پسند، نه خاصه پسند؛ فقط داستان ِ مسوول پسند

-        کدام استقلال، کدام پیروزی

-        صنعت دولتی شدن نفت

-        حزب درِ پیت!

-        ریاست نفتی

-        آن چه خوبان همه دارند، ما هم داریم!

-        جمهوری اسلامی پاکستان

-        اقتصاد مورد نظر در دست رس نیست چیست

-        افق

-        توسعه چینی و هندی و ژاپنی و مالزیایی و ...

-        زمین صاف، زمین گِرد،زمین مشبک

-        مقصر، مدیر سه لتی نیست

عادت می کنیم


                                   

عادت می کنیم.

نویسنده: زویا پیرزاد

نشر: مرکز

چاپ دوازدهم 1384

تیراژ: 1000نسخه

 

وقتی یک رمان ایرانی دستمان می گیریم متناسب با نام نویسنده انتظار داریم که واقعا یک رمان بخوانیم. حالا این حرف ایرادی بر رمان «عادت می کنیم» خانم زویا پیرزاد نیست. در این رمان به کرّات از رمان هایی با بافت دانیل استیلی یا دانیل استیل های وطنی یاد می شود آن هم با یک نگاه منتقدانه! اما وقتی «عادت می کنیم» را خواندیم و بستیم و گذاشتیم کنار، تازه می فهمیم که این هم از همان بافت و ساختار دانیل استیلی وطنی پیروی می کند. چه طور؟ ـ مثل این که ما عادت کرده ایم به این بافت داستانی چه وقتی می خوانیم چه وقتی می نویسیم. ـ [به هر حال عادت می کنیم.] یک زن خسته  و نیازمند یاری عاطفی، یک مرد با کمالات و بی نقص، یک زن رقیب ـ حالا در این رمان به صورت زنی بیزار از مردها آمده چون مردی که از کودکی عاشقش بوده گذاشته رفته آمریکا ـ و موانع رسیدن زن خسته و عاشق به مرد محبوب کامل، در رمان  عادت می کنیم مادر و دختر زن عاشق هستند. کنار هم قرار گرفتن این شخصیت ها و روابط آن ها، ساختار رمان «عادت می کنیم» را می سازد یک رمانس عاشقانه ی ایرانی با معیارهای و ضوابط داستان نویسی امروزی در فضای زندگی جامعه ی ایرانی. البته پایانش هم مانند رمانس نیست یعنی زن عاشق به مرد محبوب جواب منفی می دهد و مرد محبوب زن رقیب از آمریکا تماس می گیرد و او دیگر از مردها بیزار نیست.

«عادت می کنیم» یک رمان ایرانی است که با هدف فراتر بودن از ژانر دانیل استیل های وطنی نوشته شده و اگرچه در جزیی نگری هایش این تلاش را داشته تا از کلی گویی آن نوع رمان ها رهایی یابد اما هم چنان این رمان در سطح حرکت می کند.