قلندر و قلعه
نوشته دکتر یحیا یثربی
نشرقو – ۱۳۸۰
***
من طعمه کرمها نخوام شد
زیرا جایگاهم را در آنسوی ستارگان به چشم خود دیدهام.
شهابالدین سهروردی
***
قلندر وقلعه داستانی است بر اساس زنگی شهابالدین سهروردی به قلم دکتر یحیا یثربی.
سهروردی در سن سی و هفت یا سی و هشت سالگی یعنی سال ۵۸۷ به فتوای علمای دمشق که افکار مترقیانه او را مانعی بر سر راه قدرت خود میدیدند کشته شد. به روایتی که در این کتاب هم بر آن تاکید شده، ملک ظاهر پسر صلاحالدین ایوبی - این صلاحالدین خود به شدت زیر نفوذ علمای عصر بود و از فتوای آنان برعلیه خودش واهمه فراوان داشت- به خواست خود سهروردی، او را در سیاهچالی در قلعه ای میاندازد و سهرودی در آنجاچهل روز روزه میگیرد تا میمیرد. ولی علما برای خالی کردن دق دلیشان جنازه او را بردار میکنند و عمق نفرتشان را از تفکرات مترقیانه وی به این شکل نشان میدهند.
ملکظاهر با همین یک کار نام نیکی از خود در تاریخ به جا نهاده است.
آقای یثربی در مقدمهای چندخطی برکتاب مینویسد:
"گرچه این نوشته بر اساس آثار عربی و فارسی سهروردی رقم خورد اما به اقتضای طبیعت داستان، خیال هم مجالی داشت".
البته با خواندن داستان به نظرم رسید که این مجال گاه خیلی زیاد به نظر میرسد. خلوت سهروردی با قوای ماورای طبیعت گاه طوری بیان میشود که باورش در مورد انسانی که وجود داشته و زیسته است، کمی دشوار است. گاهی شما با رمانی طرف هستید که قهرمانش را میتوانید در رویا تصور کنید و یا اصلن نپرسید که نویسنده این جزئیات را چگونه دریافته ولی در این مورد آن کلمه "مجال" اگر در مقدمه نبود داستان دلچسبتر میشد.
سیندخت داستان را بسیار دوست دارم. سیندخت در اوج لحظههای عاشقانه زندگی سهروردی حضور مییابد و سمبل زیبایی است بر این لحظههای عاشقانه. هرچند به نظر میرسد که گاه خیلی بیرحم با سهروردی برخورد میکند که به شخصه قهرمان داستان را سزاوار این همه عذاب نمیدانم. البته خیلیها این بیرحمی عشق را میستایند.
کتاب گاه به بحث های عرفانی و فقهی میپردازد که فهمش در بضاعت منی که دانشم در زمینه عرفان به زندگینامه عرفا و خواندن کتابهای "نفحات الانس" عبدالرحمن جامی و "تذکرهالاولیای" عطار خلاصه میشود، نبود. مطالبی که روانی و یکدستی کتاب را بهم میزند.
یکی از بهترین بخشهای کتاب که به نظر میرسد سندیت بیشتری دارد، بخش مربوط به محاکمه سهروردی است که در پایان این متن گوشهای از آن را مینویسم:
- میگویند شما شراب مینوشید. همچنین عده زیادی در شهرهای مختلف دیدهاند که شما به موسیقی گوش میدهید و در مجالس میرقصید. لطفن جوابها را کوتاه بدهید که .....
- اطاعت میکنم. شما براساس کدام دستور شرع مامورید تا بدانید که یکی شراب میخورد یا نه؟ اگر شاهدان شهادت دادند، برقاضی است که حد شرعی را اجرا کند. اما در ابتدا نه تنها مجاز به تحقیق و تجسس نیستید، بلکه منع هم شدهاید.
- خب، میخواهیم که موضوع روشن شود.
- شما چرا میخواهید شراب خواری کسی روشن شود؟ پیامبر شما بر کتمان اسرار مومنان چه قدر تاکید کرده است! هرگاه چیزی از اسرار اصحاب به او میگفتند اعتنایی نمیکرد و میگفت: "من برای نقب زدن و رفتن به درون دل مردم دستور ندارم". او تلاش میکرد که مردم ظاهرن مسلمان باشند و هرگز به اثبات کفر و فساد کسی نمیکوشید. اما برعکس جانشینانش را میبینیم که همه هم و غمشان آن است که کفر و فساد دیگران را اثبات کنند.......من به شما نمیگویم که شراب نخوردهام یا خوردهام! من دعوی عصمت ندارم. من انسانم نه فرشته. در هر انسانی امکان و استعداد گناه هست. اما این که شخصی مرتکب فلان گناه شده یا نه به شما مربوط نیست. سماع و رقص را هم تحریم نکردهاند ..... آنجا که از شکوه زیبایی مست شدم دیگر من نیستم، اگر که میخوانم یا میرقصم. بلکه جز این از دستم بر نمیآید.