کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

حافظ ناشنیده پند

حافظ ناشنیده پندحافظ ناشنیده پند ketabamoon

دکتر ایرج پزشک‌زاد

نشر قطره

چاپ اول : ۱۳۸۳

***

حافظ ناشنیده پند برگی چند از دفتر خاطرات

 محمد گلندام شوهر خواهر حافظ است.

روایتی تنیده شده از کتابهای

تاریخ عصرحافظ در قرن هشتم - دکتر غنی

نزهه القلوب - حمدالله مستوفی

دیوان حافظ  - دکتر خانلری

کلیات سعدی - فروغی

کلیات عبید زاکانی - پرویز اتابکی

و ذهن دکتر پزشک‌زاد در قالبی داستان گونه.

این چند برگ روایت گوشه‌ای از دوران زندگی حافظ و گلندام است که هم سن و سال‌اند و حدود بیست و سه چهار ساله. دورانی که در همین مدت کوتاه، این دو شاهد تغییر پنج حاکم در شیراز بوده‌اند. حکامی چون امیرمبارزالدین، از تیر و طایفه مغولان تازه ختنه شده و کاتولیک تر از پاپ. دورانی که کشتار و خونریزی های این قشری ترین متجاوزین به خاک ایران بیداد می‌کرد و روزی نبود که سری برباد نرود. زمانی که حافظ هم به دلیل سرودن اشعاری چون : در می‌خانه ببستند خدایا مپسند / که در خانه تزویر و ریا بگشایند تحت تعقیب قرار می‌گیرد و مدت کوتاهی را هم در حبس می‌گذراند و با پادرمیانی‌ها رهایی می‌یابد. دورانی که مجبور است به گونه‌ای مخفی زندگی کند و ...

نثر کتاب جدی است و از شیوه سایر آثار پزشکزاد در این‌جا اثری نمی‌بینیم. نویسنده اگرهم در جای جایی طنزی وارد مطلب کرده، از حضرت عبید وام گرفته است.

اگر اهل خواندن کتاب‌های تاریخی نیستید، برای آشنایی با یکی از سیاه ترین دوران زندگی مردم ایران می‌توانید این کتاب را بخوانید.

هفت سین کتابامون

سفره هفت سین کتابامون

دنبال ۷ سین می گشتم برای وبلاگمون. هجده تاسین توی کتابامون -قفسه کتابامون- پیدا کردم. نتونستم ۷ تاشو انتخاب کنم و بقیه را کنار بگذارم. همه را چیدم. برای ۷ تاشونم پارتی بازی کردم و روی سفره چیدمشان. اون وسط . جای سیرالملوک و سفرنامه خالی بود.

***

شما اگر به جای من بودید ۷ سین کتاباتون کدام یک از کتابهای لیست من بود؟ از کتابهای خودتون هم می توانید نام ببرید.

این هم لیست سین های من که توی سفره چیده شد. اولین هفت تا سوگلی های خودم هستند.:

 

1 – سایه روشن – صادق هدایت

2 – سگ ولگرد – صادق هدایت

3 – ساربان سرگردان – سیمین دانشور

4 – سرزمین اژدهای طلایی – ایزابل آلنده

5 – سمفونی مردگان – عباس معروفی

6 – سفر به دیگر سو – کارلوس کاستاندا

7 – سوگ سیاوش – سیمین دانشور

***

8 – سیذارتا – هرمان هسه

9 – سوپر مانولیتو – الویرا لیندو

10 – سیری در ادبیات غرب – جی بی پریستلی

11 – سفر به دشت ستارگان – پائولو کوئیلو

12 – سلوک – محمود دولت آبادی

13 – سی زیف و مرگ – روبر مرل

14 – سرگشته راه حق – نیکوس کازانتزاکیس

15 – سکه سازان – آندره ژید

16 – سینماگر – جمشید ارجمند

17 – ساعت نحس – گابریل گارسیا مارکز

18 – سیمای دو زن – سعیدی سیرجانی

19- سیرالملوک – خواجه نظام الملک

20- سفرنامه – ناصر خسرو قبادیانی

***

نوروز ۱۳۸۷ خورشیدی مبارک.

اقتصاد ایران و معمای توسعه نیافتگی - مسعود نیلی

معمای توسعه نیافتگی


کتابی که می ­خواهم به عنوان اولین نوشته ­ام در این وبلاگ از آن سخن بگویم کمی با فضای این وبلاگ متفاوت است و کم­تر در خصوص موضوعاتی این چنینی نوشته شده است. ولی از آنجایی این کتاب توانست با زبان ساده­ و در عین حال دقیق ­­اش، پاسخ بسیاری از سوالات ذهنی من را در مورد ایران بدهد، خواندن آن را به شما هم توصیه می ­کنم.



ما ایرانی جماعت، همواره درگیر تناقضاتی عجیب و غریب هستیم. یکی از تناقضات از آنجا سر بر می ­آورد که همواره احساس می ­کنیم ، کشوری داریم سرشار از امکانات و مواهب خدادادی و از سوی دیگر همواره با مشکلات اقتصادی از قبیل گرانی، بیکاری و ... دست بگریبانیم بگذارید دقیق ­تر بگویم




  1. ایران دومین کشور برخوردار از ذخایر گازی دنیاست.


  2. ایران سومین کشور برخوردار از ذخایر نفتی دنیاست.


  3. ایران جز ده کشور برخوردار از منابع معدنی دنیاست.


  4. ایران به لحاظ موقعیت ژئوپولتیک در موقعیت کاملا استثنایی قرار دارد، که می ­توان از این موقعیت برای کسب منابع قابل توجه ارزی استفاده کرد.


  5. ایران دارای تنوع اقلیمی نسبتا استثنایی است. که آن را مستعد سرمایه­ گزاری در محصولات مختلف کشاورزی می ­کند.


  6. ایران به طور بالقوه دارای نیروی انسانی بسیار مستعد و به صورت بالفعل برخوردار از نیروی انسانی تحصیل کرده و توانمند است، به گونه ­ای که بسیاری از ایرانیان تحصیل کرده که توانمندی خود را به بازار جهانی کار عرضه کرده­ا ند، در دانشگاه­ها و یا شرکت­های معتبر دنیا از موقعیت ­های کلیدی برخوردارند.


  7. ایران برخوردار از تمدن و تاریخ کهن است و جز ده کشور برتر از لحاظ میراث فرهنگی و پنج کشور نخست از لحاظ اکوتوریسم است.که در صورت توجه مناسب به این ویژگی ­ها، می ­تواند به یکی از قطب ­های مهم جهانگردی تبدیل شود.


  8. اقتصاد ایران برخوردار از نیروی کار فراوان و منابع انرژی گسترده­ ای است که می ­تواند قدرت رقابت ویژه­ ای را در جلب سرمایه ­های خارجی برای کشور ایجاد کند.

ولی احتمالا بیش­تر ما ایرانی ­ها از شنیدن این اولین­ و برترین بودن ­ها خسته شده­ ایم و می ­گوییم پس چرا وضعمان این طور نابسامان است؟ شاید عده­ ای بگویند؛کار، کار اینگلیسی ­هاست. البته نمی ­توان اثر کشورهای دیگر را در وضعیت امروز کشورمان نادیده گرفت ولی آیا همه ­ی داستان همین است؟ آیا این عوامل خارجی برای سایر کشورهای پیشتاز در توسعه مانند مالزی، وجود نداشته ­اند و ندارند؟ بگذارید دوباره دقیق ­تر نگاه کنیم :



هنگامی که به آمار (این آمارها مربوط به زمان نگارش ویرایش اول کتاب، سال۱۳۷۸، می­باشند. ولی در صحبتی که با دکتر نیلی داشتم، گفتند که این آمارها تغییر بنیادی ­ای نکرده­ اند.) مراجعه شود، می بینیم که:




  • درآمد سرانه کشور در فاصله سال­های 1357 تا 1376 به طور متوسط 5 درصد کاهش پیدا کرده است .


  • به جز در برنامه توسعه اول که رشد درآمد سرانه 4 درصد بود از سال 1373 به بعد رشد درآمد سرانه کمتر از 4/2 درصد بوده است.


  • توزیع درامد در ایران به شدت نابرابر است.


  • با رشد 4/2 درصد، بیش از 30 سال طول می کشد که درامد سرانه به 4000 تومان در روز برسد، یعنی حدود 4-5 دلار.


  • (این یکی از خودم است) درست است که منبع درآمد اصلی کشورمان از نفت است، ولی تجربه نشان داده است، برخلاف کشورهایی مثل عربستان که وضعیت مشابه ما دارند، سطح رفاه مردم به قیمت این مایع سیاه ربط چندانی ندارد.


قابلیت­ های بالقوه ایران، مسلما به مراتب بیشتر از متوسط کشورهایی است که در دو دهه گذشته عملکرد اقتصادی شگفت آفرین داشته ­اند و عملکرد بلند مدت اقتصادی کشور به مراتب ضعیف­ تر از متوسط کشورهای در حال توسعه بوده­ است. این عملکرد مربوط به مقطع کوتاهی از تاریخ کشور نمی ­شود، بلکه ویژگی بلند مدت آن را شکل داده­ است. پژوهش اساسی آن است که چرا کشوری برخوردار از همه امکانات، عملکردی چنین نامناسب از خود نشان می­ دهد؟ این مساله و یا معمای کم­تر توسعه یافتگی کشور است که این کتاب تلاش کرده است پاسخی برای آن ارائه کند.




نیمه زندگی - Naipaul, V.S

 پدر ویلی چالدران  به دعوت مهاتما گاندی ،دانشگاه انگلیسی زبان خود را ترک کرده و بدون توجه به طبقه ی خود ، با دختری از طبقه ی پست ازدواج می کند. این ازدواج دلیلش عشق نبود ،بلکه فقط پاسخی   به آموزه های مهاتما گاندی بود.

نتیجه ی پیوند دو کاست مختلف، ویلی و ساروجینا بودند. ویلی و خواهرش دچار چند گانگی می شوند و به نوعی می خواهند از پدر و مادرشان فاصله بگیرند و به آنها بفهمانند که اشتباه می کنند . ویلی برای فرار از هندوستان تصمیم می گیرد مبلغ مسیحی شود. پدرش مخالفت می کند و نامه های مختلفی به آشنایانیش در اروپا می نویسد.و ویلی برای تحصیل به دانشگاهی در لندن می رود . اینجاست که داستان تفاوت های فرهنگی و تربیتی و اجتماعی و... آغاز می گردد...

داستان ویلی در سه قاره آسیا و اروپا و افریقا ادامه می یابد. در دانشگاه لندن از ویلی در V.S. Naipualمورد کتابی از اجداد او می پرسند ویلی آن را نخوانده و گمان نمی کند پدرش هم آن را خوانده باشد، کتابی که هجوم مسلمانان باعث به فراموشی سپردن آن در هند شده است...

 

در باره ی نویسنده:

نایپل در هند متولد شده است در جوانی برای تحصیل به انگلستان رفت . در تمامی آثارش می توان گوشه هایی از زندگی واقعی خود نایپل را بر اثر مهاجرتش و تفاوت های فرهنگی و سر گشتگی های ناشی از آن را دید. او   از فرهنگ های قاره های مختلف، استعمار و مستعمره، فقیر و ثروتمند،... می نویسد

نایپل برای نوشتن کتاب نیمه زندگی نوبل ادبیات ۲۰۰۱ را از آن خود می کند.

پیوندهای خواندنی:وی اس نایپل  ، احمد میرعلایی مترجم  کتاب "هند تمدن مجروح" ، مصاحبه با  نایپل ،  Bibliography

فنگ شویی

در این ایام که همه مشغول خونه تکونی اند از دلم نیومد این رو نگم :

 

حالا که داریم خونه هامون رو خونه تکونی میکنیم بیایید یک مقدار اصولی ترش کنیم.

 

کتابهایی با مضمون فنگ شویی در بازار هستند که تعدادشون کم و قیمتشون زیاد نیست. فنگ شویی اصول و روش دکوراسون خونه و خونه تکونی های شرقیه که بعضی مطالب و روشهای اون با آداب و رسوم ایرانی ها مغایرت نداره اما بعضی چیزهاش مثلا اینکه کجای خونه از کدوم مجسمه بودا استفاده کنی به درد ما نمیخوره اما اینکه کجای خونه از گلدان زنده سبز استفاده کنی جذابه... اگر وقت کردین در حین خونه تکونیتون این کتاب رو بگیرید و از بعضی از اصولش استفاده کنید.

   

"خونه هاتون رو خونه تکونی کنید وسایلی که کهنه شدن و یا نیاز ندارین نگه ندارین چون نگه داشتن و انبار کردن لوازم کهنه و به درد نخور توی خونه باعث افسردگی میشه"

اولین کتابی که خوانده اید؟

یادتون میاد اولین کتابی که خوندین چی بود؟

حسام: جزیره اسرار آمیز (ژول ورن)
پروانه: ماشا و خرس
محسن: امیر ارسلان نامدار
فرشته: حسنی نگو یه دسته گل
مهدخت: گربه من نازنازیه
محمدرضا: بن هور

اسلپ استیک- تنهایی هرگز - ونه گات

  ونه گات نویسنده ی که در جنگ جهانی دوم حضور داشته است . معروف ترین کتاب او« سلاخ خانه ی شماره پنج» است. او نویسنده ای منتقد به جامعه ی غرب است.

در این کتاب شخصی که ابتدا به دلیل چهره  و ظاهر غیر عادیش دور از جامعه در یک خانه ی بزرگ توسط خدمه و دور از پدر و مادرش نگهداری می شده خودش همVonnegut نمی فهمد که چگونه با هوش شناخته می شود، در واقع او آدم معمولی بود ولی ناگهان توسط همان اطرافیانی که به کنجی فرستاده شده بود ، کاندید ریاست جمهوری می شود:

 

یک روز دیدم که می خواهم رییس جمهور شوم .پیشکارم یک دگمه ی تبلیغاتی به برگردان یقه ی فراک من سنجاق کرده بود. روی آن شعاری نوشته شده بود که مقدر بود باعث انتخاب  من به ریاست جمهوری شود:

 تنهایی هرگز!

بله درست است با همین شعار رییس جمهور  می شود!!

 در ادامه می نویسد:

 

وقتی شروع کردم به لیچار گفتن ،دیدم بی اندازه کار ساز است. من این کار را کردم تا در یادها بماند که طرح های جدید من با چه ظرافتی فراخور انسان های متوسط الحال خواهد بود

. 

 

 انتخابی از مقدمه کتاب

این نوشته در باره ی احساسی است که من از زندگی دارم.

در اینجا همه ی آن آزمایش های مربوط به چابکی و هوش محدود من هست. این آزمایش ها مرتب تکرار می شوند. به نظر من شوخی اصلی لورل وهاردی این بود که آن ها در هر آزمایش نهایت سعی خود را می کردند. آن ها هرگز از معامله ی صادقانه با سرنوشت شان باز نماندند، از این نظر به شکل درد ناکی دوست داشتنی و با مزه بودند

..

من تجربه هایی با عشق داشته ام، یا فکر می کنم که داشته ام ، به هر حال، اگر چه آن هایی را که خیلی دوست داشتم می توان به راحتی به عنوان «محبت معمولی» تعریف کرد.با یک نفر برای مدت کوتاه یا شاید حتا برای مدت طولانی خوب تا می کردم، و او هم به نوبه ی خود با من خوب تا می کرد. این وسط عشق نقشی نداشت

...

 

. ونه گات" خود درباره تلویزیون می‌گوید، هرکس که‌می‌خواهد به تلویزیون این عامل جداکننده مردم از هم - نگاه کند، نیازی به عقل ندارد، زیرا این وسیله گذشته او را پاک می‌کند و هرچه که خود بخواهد در ذهن انسان جای می‌دهد."

---

"سلاخ خانه شماره پنج"، "شب مادر"، "مرد بی‌وطن"، "زمان در ذهن" و "گهواره گربه "

از جمله آثار او هستند که به فارسی ترجمه شده است

:لینک های مفید

سارا شعر

گاه نگاریهای رامین فراهانی

داستان های کلاسیک فارسی خویشاوند آثار ونه گات هستند

کتاب نیوز

آکادمی فانتزی

پلوخورش

مجموعه ۲۱ داستان‌ کوتاه از هوشنگ مرادی کرمانیهوشنگ مرادی کرمانی- عکس از کتاب نیوز

انتشارات معین، ۱۶۰ صفحه. چاپ اول ۱۳۸۶

پلوخورش مجموعه داستان‌های هوشنگ مرادی کرمانی است. دوست داشتنی ترین کرمانی که افتخار آشنایی با وی را در طول مدت فیلم برداری گوشواره پیدا کردم.

مرادی کرمانی شاید یکی از ساده نویس ترین نویسندگان این مرز و بوم باشد. قهرمانانش در میان مردم کوچه و بازارند. قهرمان داستانش حتا می‌تواند یک جیرجیرک باشد. جیرجیرکی که همه کار می‌کند تا دختر همسایه را از میان ویرانی‌های زلزله بم نجات دهد. جیرجیرکی دیگر را.

نوشته های وی به نظر من بسیار شیوا تر، گویا تر و روان تر از کتب نویسنده ی دیگر در همین زمینه یعنی صمد بهرنگی است. و به گونه ای میتوان گفت که بهرنگی اصلن با مرادی کرمانی قابل مقایسه نیست که مرادی کرمانی بسیار واقع بین تر و رئالیست تر از وی می اندیشد. قهرمانان مرادی کرمانی  اصلن در پی تغییر اوضاع و احوال به شیوه قهرآمیز نیستند. کرمانی بیان واقعیت را با خیال در هم آمیخته -نویسنده در داستان اصل کتاب یعنی پلوخورش- نتیجه گیری و پیدایش راه کار را به عهده خواننده می گذارد.

کتاب را که می‌خاندم به چهار راه رسیدم. چهارراه در مورد کودکانی است که سر چهار راه‌ها فال حافظ میفروشند. کسانی‌که برعکس بسیاری از آدم‌های نشسته در اتومبیل‌های لوکس و گران‌قیمت، سواد هم دارند. گیرم در حد خواندن فال حافظ. متن داستان را با متن فال های خودم در بعد از بیست و سه که مقایسه کردم با خود گفتم: "ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجا؟"

مسعود قهرمان این قصه که دو سه صفحه بیشتر نیست، نوجوان دست و دل بازی است. بسیار ثروت‌‌مند تر از بیسوادی که پشت رل نشسته. پشت رل اتومبیلی که فقط بهای آینه‌های آن می‌تواند زندگی مسعود را از این رو به آن رو بکند.

ثروت‌مند گفتم یادم آمد که بنویسم، می‌گویند، فکر می‌کنم چینی ها می‌گویند یا هندی‌ها یا شاید ایرانی ها -ولی نه، ایرانی ها نه-: "اگر تمام ثروت جهان را هم داشته باشی ثروتمند نخواهی بود مگر این‌که چیزی داشته باشی که به هیچ قیمتی نفروشی. مسعود حافظ را داشت. و طرف مقابل هیچ. هیچ مطلق. این بود که مسعود در مقابل فالی که به مرد داد هیچ پولی دریافت نکرد. چرا که بهای فال بسیار بیش از اسکناس درشتی بود که به سوی او دراز شد. او حتا متن فال را هم نفهمید. یا فهمید و شرمش را از پنجره اتومبیل به بیرون پرتاب کرد.

زیباترین جمله‌ای که در این کتاب دیدم، پایان کوبنده و در عین حال قابل انتظاری از من بود در داستان زیر نور شمع.

"خانم رضوانی یواشکی آگهی ترحیم را ازدیوار کند."

«مکتب در فرایند تکامل»

 

آیا شما این کتاب را خوانده اید؟

من نخوانده ام.

نویسنده‌ی کتاب، حسین مدرسی طباطبایی، دانش‌آموخته‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی قم است. وی که دارای اجازه‌ی اجتهاد است، پیش از انقلاب یکی از شاگردان مرتضی مطهری بود و به توصیه‌ی او راهی آکسفورد شد و در زمینه فقه اسلامی با رساله‌ی «خراج در فقه اسلامی» (نشریافته در 1983 در لندن) دکترا گرفت. وی با نوشتن کتاب‌هایی چون «درآمدی بر فقه شیعی» (1984، لندن)، «بحران و تثبیت در دوره‌ی تکوینی اسلام شیعی» (1993، پرینستون) و نیز «سنت و بقا؛ بررسی کتاب‌شناختی ادبیات شیعه‌ی اولیه» به یکی از برجسته‌ترین پژوهش‌گران سنت شیعی در جهان بدل شد. وی که امسال در دانشگاه هاروارد استاد میهمان است، پژوهش‌گر ارشد مدرسه‌ی امور روابط عمومی و بین الملل و نیز استاد مطالعات خاور نزدیک دانشگاه پرینستون در آمریکاست.

در زبان فارسی از حسین مدرسی از جمله کتابی در دو جلد با عنوان «زمین در فقه اسلامی» در سال 1362 نشریافته است. ادامه

 

قصه های من و بابام

سه قسمتی قصه‌های من و بابام، از اون کتاب‌هاییه که شاید خیلی‌ها باهاش خاطره داشته باشن. این کتب همون طور که تو مقدمه‌شون هم نوشته شده حاصل تلاش نویسنده معترض آلمانی اونها برای سرگرم کردن و تربیت خلاق فرزندیست که بای به تنهایی او رو بزرگ می‌کرد چرا که مادرش رو در کودکی از دست داده بود. کتاب‌ها، داستانک‌های مصوری هستند که بسیار ساده و در عین حال جذاب طراحی شده‌اند. خود من اگر بخوام برای بچه‌ای کتاب بخرم، اولین انتخابم این کتاب خواهد بود.وقتی روی نت دنبال عکس از کتاب بودم این متن رو پیدا کردم:

کتاب مشهور قصه های «من و بابام» یگانه اثر «اریش ازر» کاریکاتوریست آلمانی را یک ایرانی نوشته است. ورود این کتاب به ایران و انتشار آن در کشور ما داستان مفصلی دارد که نقل آن نگاه خوانندگان را به این کتاب پرفروش تغییر خواهد داد.
همسر مترجم «قصه های من و بابام» در سفر پیش از انقلاب خود به کشور آلمان نظرش به کتاب مصوری جلب می شود که شخصیت محوری و همیشگی نقاشی های خنده دار آن یک پدر سبیل کلفت کچل و یک پسر بچه لاغر اندام تخس است.
او نسخه ای از این کتاب تهیه می کند و با خودش به ایران می آورد اما نمی داند که نصویر گر این کتاب، «اریش ازر» معروف است که سال ها پیش به خاطر کاریکاتور های سیاسی اش به زندان فاشیست بزرگ قرن افتاد و بعد از چهار سال، پیش از آن که دست های آلوده افسران اس . اس گلویش را بفشارند، خودش را کشت.
کتابی که این خانم همراه خود آورده بود تنها شامل نقاشی های سیاه و سفید این پدر و پسر در لحظات و مکان های مختلف بود و هیچ کدام شرحی نداشت.
وقتی نگاه ایرج جهانشاهی به کتابی که همسرش از آلمان سوغات آورده بود افتاد، به فکر می افتد که بر تصاویر آن شرحی بنویسد.
جهانشاهی سرانجام در ابتدای جنگ ایران با عراق دست به کار نوشتن شرح تصاویر این کتاب می شود و حاصل کار خود را در کتابی 3 جلدی با نام های «بابای خوب من»، «شوخی ها و مهربانی ها» و «لبخند ماه» به انتشارات «فاطمی» می سپارد.
«فاطمی» در سال 1361 کتاب را با نام «قصه های من و بابام» زیر چاپ می برد و این گونه می شود که بچه های ایران برای اولین بار کتابی را می بینند که روی جلدش همان پسر بچه لاغر لای حلقه های دود پیپ پدر سبیلویش نشسته و برای خودش کتاب می خواند.
آنچه ایرج جهانشاهی به اسم مترجم بر این کتاب جهانی افزوده تنها به ترجمه مختصر زندگینامه ای از ازر محدود بوده و کسی نمی دانسته که داستان های «قصه های من و بابام» را خود او نوشته است نه اریش ازر!
کتاب بعد از این که در همان سال (1361) جایزه اول شورای کتاب کودک را می گیرد تا امروز 19 چاپ دیگر هم خورده و حالا آن پدر سبیلو و آن پسرک لاغر اندام بی مادر به دوستان قدیمی کودکان ایرانی (که بعضی هاشان حالا 30 ساله اند؛ مثل من) تبدیل شده اند.
ایرج جهانشاهی وقتی این کتاب را ترجمه می کرد مردی پا به سن گذاشته بود. او در سال1305 به دنیا آمد و 9 سال بعد از انتشار اولین چاپ کتابش (سال1371) رخت از دنیا بست.
درباره اریش ازر هم همین قدر می دانیم که در سال 1903 در شهر «پلائون» آلمان به دنیا آمده است.
28 ساله که می شود خداوند پسر بچه ای به نام «کریستیان» به او می دهد.
کریستیان که مادرش به دلیل نا معلومی از آن ها جدا شده بود (شاید از دنیا رفته بود) با پدر اخت می شود و پدر هم برای این که او احساس دلتنگی نکند چون قصه گفتن بلد نبود ولی نقاشی کردن را خوب می دانست، شروع به کشیدن نقاشی هایی می کند که آن گاه که پشت سر هم قرار می گرفتند، داستانی را نقل می کردند.

از وقتی کریستیان توانست نگاه کردن به نقاشی را بیاموزد، پدر هر شب و روز در کنار فرزند بود. نتیجه روابط پدر و فرزندی ارز و کریستیان مجموعه نقاشی هایی می شود که بعدها شهرت فراوانی پیدا می کند. ارز در سال 1940 به خاطر کشیدن کاریکاتور هایی که هیتلر را دست می انداخت، به زندان می افتد.
محاکمه او را 4 سال عقب می اندازند و در این مدت در زندان نگه داشته می شود.
در سال 1944 ارز، بو می برد که فاشیست ها می خواهند اعدامش کنند ولی به آن ها مجال نمی دهد و خودکشی می کند.
کریستیان بعد ها که بزرگ می شود نقاشی های پدرش را جمع و جور می کند تا همان طور که خودش از آن ها لذت می برد، بچه ها را در این شادی شریک کند.
او قصه های خودش و پدرش را با نام «پدر و پسر» منتشر می کند اما نمی داند یک روز سروکله یک خانم پا به سن گذاشته ایرانی پیدا می شود، آن را می خرد و با خودش به ایران می برد.
آخرین تصاویر کتاب ازر پسر و پدر را نشان می دهد که پس از پشت سر گذاشتن راهی دور و خسته کننده که همان زندگی باشد، به آسمان رفته اند.
پدر در شکل یک ماه که سبیل دارد در آسمان نشسته و پسر هم به شکل ستاره ای کنار ماه سبیلو، می تابد.
کریستیان هیچ وقت فکر نمی کرد قصه های پدرش راهی ایران شود و زمانی کودکان ایرانی را با تصاویر و داستان های ساده خود بخنداند.

خانواده نیک اختر

ایرج پزشک زاد

خانواده نیک اختر

ایرج پزشک‌زاد

نشر آبی

سال 1380 با شمارگان3000

قیمت 1000 تومان

 

تنفر من از اینگیلیسیای خبیث مدام مرا به سمت آثار آقای ایرج پزشک‌زاد می‌کشاند. اینبار با خانواده نیک اختر.

خانواده نیک اختر مانند ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد در قالب نمایش‌نامه است. نمایش‌نامه‌ای در دوازده منزل به جای دوازده پرده. کتاب به نظرم بسیار دلچسب‌تر از ادب مرد..... است.

خانواده نیک اختر روایت زندگی خانواده‌ای است که بعداز انقلاب در پی تبعیدی خود خواسته به کانادا مهاجرت کرده‌اند. البته این را هیچ وقت به زبان نمی‌آورند ولی با خواندن کتاب و روابط حاکم بر خانواده مهاجرت را خود خواسته می‌بینیم. افراد خانواده را، نیک اختر و همسرش بدری و بچه‌ها فرهاد و فرشته و فاطی که دخترکی روستایی است و با خودشان برده اند –مثلن کلفت- و طبق معمول یک خانم بزرگ با گوش‌های سنگین. این خانواده مهمانی هم دارند به نام خان‌عمو که استاد دانشگاه است و از ایران به آن‌جا رفته و موقتن در آن‌جاست و برمی‌گردد. نرمال ترین آدم‌های داستان هم همین خان‌عمو و فاطی هستند.

خانواده نیک اختر چون میلیونها ایرانی دیگر مقیم خارج از کشور ریشه در این‌جا و شاخ و برگ در آن‌جا دارند. این امر در لابلای گفتارشان پیداست.

آقای پزشک‌زاد با اقامت طولانی در خارج بخوبی به مسائل و حاشیه‌های زندگی ایرانیان در آن‌جا واقفند و شاید بتوان خانواده نیک اختر را مانیفستی دانست از آقای پزشک‌زاد در مورد این قوم به حج رفته.

طنز تلخ کتاب در جاهایی رمان دایی جان ناپلئون را پشت سر می گذارد و در واقع بسیار خاندنی تر از ادب مرد.... است. کتاب را پیشنهاد می کنم حتمن بخوانید.

عکس را هم از سایتی گرفته ام که آدرسش روی عکس هست. خیلی دوست داشتم به جای تصویری از روی کتاب  متن را با عکس آقای پزشک زاد زینت دهم. جایش در ایران بسیار خالی است.

یکی از زیباترین بخش‌های کتاب، جایی است که نیک اختر برای خان‌عمو از مبارزاتش تعریف میکند.

.....

نیک اختر: این روزنامه را نگاه کن. این عکس تظاهراتی علیه سنگسار است که در واقع من راه انداخته بودم.

خان عمو: پس چرا خودت توی عکس نیستی؟

نیک اختر: چطور نیستم؟ کنار درست این پلیس را نگاه کن!

خان عمو: این که انگار دکتر مجیدی است. خیلی شکل آن ...

نیک اختر: این نه، آن پهلویی.

خان عمو: از قیافه پهلویی هم زیر کلاه و عینک چیزی معلوم نیست. تازه این ریشو است تو که ریش نداری.

نیک اختر: ریش نیست باد زده شال گردن را آورده روی صورتم.

خان عمو: تو داری با جانت بازی می‌کنی، محمود! اگر چه گفت:

سر که نه در راه عزیزان بود / بار گرانی است کشیدن به دوش

نیک اختر: باز مسخرگی کن! این مقالات چی؟ این‌ها حساب نیست؟ این مقاله "وطن داری آموز از ماکیان" را بخوان.

خان عمو: این "ب.ک.مبارز" تویی؟

نیک اختر: بله، این امضای مستعار من‌است.

خان عمو: ای والله! تو دل شیر داری، محمود! بخصوص که ممکن است در امضای "ب.ک.مبارز" یک مشابهتی هم با بیل کلینتون ببینند! آن وقت دیگر واویلا! میشوی مبارز جهان‌خوار.

.................

اتفاق خودش نمی افتد + ایستگاه سلجوق

من از سنین نوجوانی علاقۀ خاصی به خواندن فیلمنامه داشتم، خصوصاً فیلمنامه هایی که به دلایل مختلف شرایط ساخت آنها فراهم نبوده است. اولین فیلمنامه ای که خواندم "مداد جادویی" اثر ایرج کریمی بود که هیچوقت ساخته نشد.

 

از خواندن فیلمنامه و بازسازی تصویری آن در ذهن بصورت فیلم بسیار لذت می برم. یکی از نویسندگانی که همیشه با علاقۀ فراوان به خواندن فیلمنامه هایش نشسته ام بهرام بیضایی است.

 

بهرام بیضایی از استادان نمایشنامه و فیلمنامه نویسی ایران است که به سبک خاصی می نویسند و این سبک برای من بسیار جذاب است.

دو اثری که معرفی می کنم از آثار ساخته نشدۀ بیضایی هستند:

 

اتفاق خودش نمی افتد!

فکر نمی کنم هیچوقت امکان ساخت این فیلمنامه فراهم گردد و همین که اجازه چاپ به آن داده شده جای تعجب فراوان است.

 

داستان درباره زن میانسالی است که بطور اتفاقی با یکی از همرزمان دوران جوانی خود (قبل از انقلاب) روبرو می شود. آنها که هر دو تفکرات حزبی خود را حفظ کرده اند همدیگر را می شناسند و... .

 

در این داستان ظاهرا همه چیز بصورت اتفاقی پیش می آید، اما در پس هر اتفاق ساده توطئه ای نهفته که باعث بروز حوادث بعدی می گردد.

 

این فیلمنامه که یک تریلر سیاسی است از چرخش های غافلگیرکنندۀ فراوانی برخوداراست و اگر شرایط تبدیل شدن به فیلم را داشت، به یکی از بهترین آثار این ژانر تبدیل می شد.

 

دلایل تغییر باورهای انقلابی احزاب، سوء استفاده از شرایط سیاسی پس از انقلاب، ماهیت برخی سیاسیون مذهبی فعلی و آثار زندان و شکنجه بر روان انسان ها از جمله مواردی است که در این داستان مطرح شده و نهایتاً به عدم اعطای مجوز ساخت به این فیلمنامه منجر گشته است.

 

ایستگاه سلجوق

یک فیلمنامۀ عجیب با شخصیت هایی اندک که تماماً در ترکیه می گذرد:

 

یک زوج جوان فرانسوی در یک سفر تفریحی به ترکیه آمده اند؛ اما هدف اصلی زن جوان، بازدید از یک موزۀ محلی و نیایش به درگاه مجسمه ای است باستانی که الهۀ باروری است. در راه برگشت و در پی یک حادثۀ ساده، زن از اتوبوس جا می ماند و در انتظار بازگشت شوهر، در یک ایستگاه کوچک بین راهی به خیالباقی می پردازد...

 

شاید این فیلمنامه به خوبی دیگر آثار بیضایی نباشد، اما از داستان پردازی بسیار بدیعی برخوردار است و پایان غیرمنتظره ای دارد.

 

پی نویس: آیا می دانید با وجود فروش بالای آخرین ساختۀ بیضایی (سگ کشی) هیچ تهیه کننده ای حاضر به سرمایه گذاری روی فیلم بعدی او نیست؟