کتاب هایی که می خوانیم
کتاب هایی که می خوانیم

کتاب هایی که می خوانیم

افسردگی

این روزها هر کتابی را بر می داری غم باد می گیری. کمی به کتاب هایی که این روزها در کتاب فروشی ها عرضه شده اند و این جا هم گاهی نقد شده اند، نگاه کنید و ببینید که راست می گویم.  

کافه پیانو 

خاله بازی 

چه کسی باور می کند رستم 

.... 

عمق افسردگی نویسندگان عصر حاضر شگفتی آور است.  

عمق افسردگی مترجمین عصر حاضر شگفتی آور است. 

و این افسردگی تا عمق استخوان ما هم رخنه می کند. 

ما به کجا می رویم؟

من افسردگی موجود در میان جامعه را جز در تسلیم شدن خودمان به فرهنگی که  نظام حاکم به ما اماله می کند، نمی بینم.  

در پایان متن فرزند پنجم چیزکی نوشتم. آن را این جا باز تر کردم و بگذارید بگویم که تا اطلاع ثانوی هیچ یک از کتبی که مجوز چاپ می گیرند را نخواهم خواند. چون برای ادامه حیاتم نیاز به امید دارم که این کتاب ها به من نمی دهند. سعی می کنم چیزی را که می خواهم در میان آن چه که در گذشته بوده جستجو کنم. مگر این که تک و توک پیدا بشود نوشته هایی که از تیغ سانسور افسرده طلب وزارت ارشاد در برود.

فرزند پنجم

فرزند پنجم - کتاب هایی که می خوانیم

فرزند پنجم

نوشته: دوریس لسینگ

ترجمه: مهدی غبرایی

نشر ثالث – ۱۶۱ صفحه – ۳۲،۰۰۰ ریال

چاپ اول – ۱۳۸۷

***

خانم دوریس لسینگ –برنده نوبل ادبیات ۲۰۰۷- در انتهای کتاب فرزند پنجم  و در مصاحبه ای در مورد کتاب می‌گوید:

می‌دانید، مردم همیشه پیام‌ها و چیزهایی در کتاب‌ها می‌بینند که مقصود من نیست. وقتی این رمان رانوشتم روزنامه نگارها گفتتند:  "آه، خب این داستان حتمن در باره وضعیت فلسطین است". یا: " آه، بی شک در باره تحقیقات ژنتیکی است". 

ولی ایده داستان روزی در یک مطب دندان‌پزشکی از نامه ای که زنی به خاله‌اش نوشته بود به ذهنم رسید. او در مورد ناراحتی و گرفتاریش در مورد بچه چهارمش برای خاله‌اش نوشته بود. و این که بچه، یک انسان نیست بلکه شیطان است و ....

***

ادامه مطلب ...

این است بوف کور - ده

Dancing Shiva at Road to Naeen 

*** 

"دایه ام به من گفت: این مرد در جوانی کوزه گر بوده و فقط همین یک دانه کوزه را برای خودش نگاه داشته و حالا از خرده فروشی نان خود را در می‌آورد. این ها ..............

...... قبل از این که آن‌ها را در سیاه چال بیاندازند پدرم از بوگام داسی خواهش می‌کند که بار دیگر جلوی او برقصد، رقص مقدس معبد را بکند، او هم قبول می کند.......... ...... یک بوگام داسی چه چیز بهتری میتواند به رسم یادگار برای بچه اش بگذارد؟ شراب ارغوانی، اکسیر مرگ که آسودگی همیشگی می‌بخشد. شایداو هم زندگی خودش را مثل خوشه انگور فشرده و شرابش را به من بخشیده بود. از همان زهری که پدرم را کشت و حالا می‌فهمم چه سوغات گران‌بهایی داده است!

ادامه مطلب ...

خاله بازی

 خاله بازی - بلقیس سلیمانی

نوشته: بلقیس سلیمانی

انتشارات ققنوس ۱۳۸۷

۲۴۰ صفحه – ۳۵،۰۰۰ ریال

***

رمان خاله بازی نوشته خانم بلقیس سلیمانی است.  از ایشان قبلن کتاب بازی آخر بانو را دیده‌ایم، روایت دوره‌ای از زندگی یک زن و مرد است.

داستان فصل به فصل و به نوبت از زبان  زن و مرد تعریف می‌شود. بار کلی کتاب بر دوش ازدواج‌های درون گروهی احزاب و گروه‌های اوائل انقلاب است. ازدواج‌هایی که بنیان آن‌ها بر ایدئولوژی استوار بود و بسیاری از آن‌ها هم منجر به جدایی شدند. چه بسیار ازدواج‌هایی که یک سر آن فردی تحصیل کرده و باسواد بود و سر دیگر آن.........

ادامه مطلب ...

این‌است بوف کور – نه

کمی دورتر زیر یک طاقی، پیرمرد عجیبی نشسته که جلویش بساطی پهن است. توی سفره‌ی او یک دستغاله، دو تا نعل، چند جور مهره رنگین، یک گزلیک، یک تله موش، یک گاز انبر زنگ زده، یک آب دوات کن، یک شانه دندانه شکسته، یک بیلچه و یک کوزه لعابی گذاشته که رویش را دستمال چرک انداخته، ساعت‌ها، .........

.......... چند بار تصمیم گرفتم بروم با او حرف بزنم و یا چیزی از بساطش بخرم، اما جرات نکردم.

ادامه مطلب ...

چه کسی باور می‌کند رستم؟

چه کسی باور می کند رستم

چه کسی باور می‌کند رستم؟

نوشته: روح انگیز شریفیان

انتشارات مروارید

چاپ ششم – ۱۳۸۶

تیراژ ۲۲۰۰

قیمت ۲۶،۰۰۰ ریال

برنده جایزه بنیاد گلشیری، آذرماه ۱۳۸۳ برای بهترین رمان اول سال ۱۳۸۲

***

"دلم آشوب می‌شود، نه از بوی دوا، ار هر چه داریم، از هر چه داشته‌ایم و از دست داده ایم. از آن‌چه نیست و نداریم و باید می‌داشتیم. از این که دیگر برایم فرق نمی‌کند چه کسی کجا و چرا زندگی می‌کند رستم. آه رستم...."

***

ادامه مطلب ...

این است بوف کور – هشت

در دنیای جدیدی که بیدار شده بودم  محیط و وضع آن جا کاملن به من آشنا و نزدیک بود، .....

........... می‌خواستم دل پری خودم را روی کاغذ بیاورم. بالاخره بعداز اندکی تردید پیه سوز را جلو کشیدم و این طور شروع کردم...

ادامه مطلب ...

پسر حاجی باباجان

پسر حاجی باباجان - ایرج پزشک زاد -

پسر حاجی باباجان

نوشته ایرج پزشک‌زاد

انتشارات پژوهه

چاپ اول - تابستان ۱۳۸۷- تیراژ ۲۰۰۰

۱۱۶ صفحه – ۲۰،۰۰۰ ریال 

طرح روی جلد: امیرمحمدجوادی

***

امتیاز نوشتن کتاب‌های ایرج پزشک‌زاد در این صفحه گویا به من سپرده شده است. و چه امتیاز ارزشمندی. من دوست دارم که اگر کسی کتابی را این‌جا می‌نویسد، چنان‌چه دیگران هم آن را خوانده باشند، آن‌ها هم اگر بخواهند همان کتاب رابنویسند. چه بسا دیگران دیدی کاملن متفاوت نسبت به نویسنده داشته باشند و بخواهند آن را بیان کنند. چیزی بیش از کامنت گذاشتن، ولی تا کنون این اتفاق پیش نیامده است. و چه بد.

***

پسر حاجی باباجان، آخرین نوشته آقای پزشک‌زاد است که در ایران به چاپ رسیده است. نمی‌دانم آیا آخرین کتاب ایشان است یا خیر. البته از قیمت دلاری که در آن آمده است به نظر می‌رسد که چندین سال قبل نوشته شده است. کتاب به صورت نمایش‌نامه است. سه پرده و دو میان پرده. با چهار شخصیت:

ادامه مطلب ...

این است بوف کور – هفت

نزدیک غروب بود، نم نم باران می‌آمد. من بی اراده رد چرخ کالسکه نعش را گرفتم و راه افتادم. همین‌که هوا تاریک شد..........

.......... چون دو چشمی که به منزله چراغ آن بود برای همیشه خاموش شده بود و در این صورت برایم یکسان بود که به مکان و ماوایی برسم یا هرگز نرسم.

مجددن به دنبال پیروزی نخستین و آن همه نشاط صادقانه، شب و باران یعنی سمبل‌های گمراهی و اندوه آغاز می‌شود و از پیرمرد راهنما نیز خبری نیست و رد کالسکه‌ی راه‌پیمای افکار وی نیز گم‌شده است. راوی به ابتدای زندگی بشری رسیده و چون تا کنون بیشتر پیرو احساسات بوده است تا منطق عقلی و علمی بنابراین اینک تا مدتی سرگردان است و نمی‌داند که از چه طریق باید زندگی کند تا مجددن به خطا نرود. دیگر برایش چشمی و چشمه نوری هم نمانده است و پناهی ندارد تا با تضرع به دامنش آویزد. نومیدانه قدم می‌زند و دل از همه چیز می‌برد. و برایش یکسان است که به مامن و ماوایی برسد یا نرسد.

ادامه مطلب ...

این‌است بوف کور – شش

فکر می کنم که داریم به کلیت کتاب بوف کور واقف می‌شویم و همین طور که به جلو می‌رویم گاه احساس می‌کنیم می‌دانیم شرح یک بندی که داریم می‌خوانیم چه خواهد بود. ولی با احترام به آقای قطبی جلوتر از ایشان حرکت نمی‌کنیم. این قولی بوده که در اول خواندن کتاب "این است بوف کور" به ایشان داده‌ایم.

کارمان را ادامه می‌دهیم.

***

در این جور مواقع هرکس به یک عادت قوی زندگی خود، به یک وسواس خود پناهنده می‌شود. عرق خور می‌رود مست می‌کند، نویسنده می‌نویسد، حجار سنگ‌تراشی می‌کند و ...

...........

ادامه مطلب ...

این است بوف کور – پنج

 هرچه به کتاب نگاه می کنم می بینم که نمی شود خیلی خلاصه اش کرد. تا بعد. اگر کسی می خواهد این وسط ها کتابی را که خوانده بنویسد این کار را حتمن بکند. بوف کور حالا حالاها تمام شدنی نیست. 

مطلب را با ادامه این است بوف کور که تمامن برگرفته از کتاب آقای م. ی. قطبی است پی می گیریم.

***

تمام شب را به این فکر بودم. چندین بار خواستم بروم از روزنه...

.............

 ولی من به این چشم‌ها احتیاج داشتم و فقط یک نگاه او کافی بود که همه‌ی مشکلات فلسقی و معماهای الهی را برایم حل بکند. به یک نگاه او دیگر رمز و رازی برایم وجود نداشت.

و اما توصیف خلاصه این بند از کتاب این است بوف کور نوشته م. ی. قطبی. نقل به مضمون

بشر پس از خلق توهم اولیه به آن شاخ و برگ داد و نیرومندش کرد و آن‌گاه شروع به پرستش او کرد . هر کسی از زعم خود. و کسانی که بعدها آمدند با چیزی حاضر و آماده مواجه شدند و در مقابل یک عمل انجام یافته قرارگرفتند بودند. و بنابراین بی کم و کاست آن‌را پذیرفتند.

راوی در این‌جا در پی پرتوی از جانب معشوق است تا کلیه معضلات و مشکلات فلسفی و الهی را برای خودش حل کند. و برای این کار چه مشکلاتی را که بر خود هموار نکرد.

ادامه مطلب ...

این است بوف کور – چهار

به طور اجمالی تا این جای کتاب را که به سمبل‌های آن اشاره کردم در این پست نوشته ام. این بخش را عینن از روی کتاب می نویسم. البته نقطه چین‌ها از خودم است که شما باید از روی کتاب بخوانید. سعی می‌کنم در پست‌های بعدی خلاصه تر بنویسم ولی نیاز به نوشتن کامل یکی دو بند از کتاب را تا بستن آن لازم می‌بینم.

***

"این مجلس در عین حال بنظرم دور و نزدیک می‌آمد، درست یادم نیست. حالا قضیه ای به خاطرم آمد-گفتم: باید یادبودهای خودم را بنویسم، ولی این پیش‌آمد خیلی بعد اتقاق افتاد و ربطی بموضوع ندارد و در اثر همین اتفاق از نقاشی بکلی دست کشیدم- دوماه پیش، نه، دو ماه و چهار روز می‌گذرد، سیزه نوروز بود............................. خنده خشک و زننده ای بود که مو را بتن آدم راست می‌کرد، یک خنده سخت دو رگه و مسخره آمیز کرد بی آن که صورتش تغییری بکند. مثل انعکاس خنده ای بود که از میان تهی بیرون آمده باشد.

ادامه مطلب ...