هیچ کس هرگز نفهمید که هدایت جقدر تمرین مردن کرد. شاید بیشتر دوست داشت که مرده باشد تا زنده. در جایی گفته است که: ما زنده بودن را تجربه کردیم و میخوهیم که مرده بودن را هم تجربه کنیم.
ادامه مطلب ...با چند تا سمبل جانانه یک دو سه روزی خوش باشید. این سمیل ها را بعلاوه دوتایی که در شماره دو عرض کردم این جا می آورم.
شراب = تخیل
افیون = نفکر
لازم به یادآوری است که کسانی که این دو معجون را تست کرده اند بهتر این قضیه را می فهمند. و نیز دقت کنید که در جای جایی از متن این دو پس و پیش شده اند. یعنی از هنگامی که راوی دارای خط می شود و یاد می گیرد که از نوشته های دیگران بهره برداری کند و خودش دارای عقایدی می شود خلاف عقاید جاری، جای افیون با شراب عوض می شود یعنی تفکر مقدم بر تخیل می شود.
ادامه مطلب ...لازم به یاد آوری است، هرجایی به جای متن چند نقطه را می بینید مربوط به اتساع اسافل این جانب-محسن- در تایپ است. فرض بر این است که خوانندگان این متن، کتاب بوف کور را در مقابل خود گذاشته و همراه با متن جلو می روند. و یا اگر این نقطه ها در توضیحات مربوط به کتاب باشد در جایی این امر صورت گرفته که نویسنده- یعنی من – حدس زده است خوانندگان فهیم آن را درک می کنند. لازم به یاد آوری است که چند بند اول را به طور دقیق برای شما مینویسم تا باز کردن گره های بعدی برایتان راحت تر باشد و از بسیاری از بندها میگذرم. البته بدون این که سمبلی را نگفته رها کنم.
بند ۲ و ۳
ادامه مطلب ...نوشته: م ی قطبی
انتشارات زوار – چاپ دوم - ۱۳۵۶
تعجب می کنید. ولی بپذیرید که به جای بوف کور در این جا کتاب "این است بوف کور" نوشته آقای محمد یوسف قطبی را معرفی می کنم. حل المسائلی در مورد این کتاب که به قول علما حجت را بر این کتاب تمام می کند. این کتاب حاصل ده سال تلاش و مطالعه نویسنده بر روی بوف کور است.
***
اولین باری که بعد از چندین بار خواندن و نفهمیدن بوف کور به این کتاب برخوردم، اولین چاپ این کتاب بود. یعنی سال ۱۳۵۰. کتاب به شکل بند بند بوف کور را شرح داده است و نه این که نقد کرده باشد. با خواندن اولین بند آن راکنار گذاشتم. چرا که مشکل من این بود که از مقدمه کتاب رد شده بودم و از شروعش هم خوشم نیامد. البته کفاره اش را هم دادم و آن هشت سال دیگر دست و پا زدن در لابلای خطوط و صفحات بوف کور بود. یکی توی سر کتاب می زدم و دوتا توی سر خودم. تا این که سال ۱۳۵۸ بود که به همت یاری از یاران دبستانی آن هم به زور چماق و سرنیزه بر بالای سرم، دوباره خواندنش را شروع کردم. اما این بار با خواندن مقدمه.
ادامه مطلب ...
وغ وغ ساهاب*
اثر صادق هدایت و مسعود فرزاد. انتشارات امیر کبیر . کتابهای پرستو
چاپ چهارم . قطع جیبی. ۱۸۳ صفحه . ۵۰ ریال
***
وغ وغ ساهاب کتابی است طنز، که تراوشات خامه های عنبر سرشت صادق هدایت و مسعود فرزاد است. در جای جایی هم با نام یاجوج و ماجوج امضا کردهاند. مجموعهای از به قول خودشان سی و پنج غزیه که همان قضیه است. گویند هر یک یازده تا از این قضایا را به تنهایی نوشته اند و سیزده تا هم مشترکن.
و اما قضیه. قضیه به قول دکتر محمد معین و در فرهنگ وی این است: گفتاری که محتمل صدق و کذب باشد. بدبن معنی. که با قطع نظر از خبر دهنده آن و بدون توجه به علائم و قراینی که ممکن است در جنبه صدق یا کذب، بر دیگری برتری نداشته باشد.
و این یعنی این که بعد از خواندن یک قضیه از این کتاب بی هیچ تردیدی نمی توانید تشخیص بدهید که قضیه چه بوده. به همان اندازه که به صدق آن باور دارید به کذب بودن آن هم باور دارید. و این همان چیزی است که وغ وغ ساهاب را در میان کلیه کتب طنز ادب پارسی ممتار می کند.
به قول کتاب، باور دارید که در این جا دو بار تکرار شد، صنعت تکرار عنیف است.
ادامه مطلب ...حاجی آقا
نوشته: صادق هدایت
کتابهای پرستو - انتشارات امیرکبیر
سال ۱۳۴۴، چاپ ششم
قطع جیبی، ۲۲۴ صفحه، ۶۰ ریال
سی سالی میشد که حاجی آقا را نخوانده بودم. سی سالی که خیلی چیزها عوض شد. معادلات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، ... کشور و منطقه و جهان بهم ریخت. دوباره خواندنش خیلی دلنشینتر بود. و تلختر.
کتاب حاجی آقا را میشود گفت از یک تاریخی به این طرف همیشه ممنوع بوده. شاید به جرات بتوان گفت که
ادامه مطلب ...آقا معلم
فرانک مک کورت Frank Mc courty
ترجمه: منیژه شیخ جوادی
نشر پیکان 1387
333 صفحه - 5000 تومان
***
فرانک مک کورت، Frank Mc. Court نویسنده ایرلندی ساکن آمریکا، تا کنون سه کتاب نوشته است. خاکسترهای آنجلا، خاکسترهایت را به خانه بر میگردانم و آقا معلم. وی جایزه پولیترزی را هم در کارنامهاش دارد. من خیلی دوست دارم که دو کتاب قبلی وی را ببینم. اسامی جذابی دارند. ولی آنها نیز به شیوه آقا معلم از بیانی طنز گونه برخوردارند.
ادامه مطلب ...تولدمان مبارک
هفدهم مهرماه سال روز تولد این وبلاق وزین است.
در طول یک سال گذشته دقیقن پنجاه و پنج متن در اینجا نوشته شده که چهل و چهار تای آن در باره کتابهایی بوده که توسط اعضای وبلاق خوانده شده است. به شرح زیر:
شازده کوچولو- بهترین داستان های کوتاه آنتون چخوف- غرور و تعصب- مثل آب برای شکلات- بار هستی- قصر- چنین کنند بزرگان- دیوان شرقی- تبارشناسی اخلاق- خاطرات روسپیان سودازده من- تکه های گمشده- اتاقی از آن خود- داستانهای نیکولا کوچولو- پای بندی های انسانی- اتفاق خودش نمی افتد- ایستگاه سلجوق- خانواده نیک اختر- قصه های من و بابام- مکتب در فرایند تکامل- پلوخورش- نیمه زندگی- اقتصاد ایران و معمای توسعه نیافتگی- حافظ ناشنیده پند- سمفونی مردگان- ضیافت- ناتور دشت- گستره محبت- شکار- انتری که لوطیش مرده بود- نفرین اردوگاه دریاچه سرد- قلندر قلعه- عقاید یک دلقک- کلید شیشهای- قصههای سرزمین اشباح- ابلوموف- برادر کشی- یادداشت های یک استعداد درک نشده- دنیای وارونه- پی پی جوراب بلند- مجموعه ماجراهای بچههای بدشانس.*
و اما بیشتر بار چرخیدن این وبلاق وزین به دوش پروانه خانم اسماعیل زاده یعنی مدیر وبلاق بوده است. که دست مریزادی به ایشان بدهکاریم که آن را در همین جا خدمت ایشان عرض میکنیم. ما حتا در آن دنیا هم خودمان را مدیون ایشان می دانیم. این دنیا که بماند.
بعد -یعنی مقام دویم- خودمان و مقام سیوم در اختیار حسام آقای دهقانی حفظه الله است.
به قول هدایت و فرزاد در وغ وغ ساهاب جز اینکه بگویم به پاس این زحمات، عکس هر سه تای خودمان را در اندازه اصلی در این صفحه آپ میکنیم، چیزی برای قدردانی نداریم. نه سکه ای، نه ال نودی، نه زانتیایی و نه حتا موتوری گازی. دنده ای که بماند. و نیز در این جا اعلام می کنیم، هر کس هم که تبلیغ این وبلاق وزین را در وبلاقش بکند می تواند عکس خودش را در قطع اصلی برای ما بفرستد تا در این جا آپ کنیم و نام نیکی از خود در تاریخ ادبی این ملک به یادگار بگذارد.
ساعتی که عکس پیوست این متن نشان می دهد سرکاری است. به آن فکر نکنید. هیچ پیامی هم در آن نیست. سال هاست که دو عقربه آن در نزدیکترین فاصله شرعی و ممکنه در کنار هم آرمیده اند. هر چند که می ترسیم فیقور این دو عقربه دچار سانسور مقامات بی صلاح بشود و ما بمانیم و یک وبلاق وزین فیلتر شده.
انشاالله رحمن تولد صد و بیست سالگی این وبلاق را هم به کوری چشم آنان که مرده ما را بیشتر از زنده ما می خواهند جشن بگیریم و شادمانی و سرور و ترقص کنیم.
---
* حاشیه- چون حدس میزدیم که انسانهای بیکاری پیدا میشوند که این کتابها را بشمارند تا ببینند واقعن چهل و چهار تا هست و ما دروغ نگفتهایم، برای لجبازی با آنها هم که شده به جای چهل و چهار تا سی و هشت تا نوشتیم. کسانی که نشمارده اند بشمارند تا باور کنندد.**
---
** حاشیه بر حاشیه: ایضن سرقت ادبی از قضیه چل دخترون اقای هادی خان صدافت و محمد خان فرزاد در وغ وغ ساهاب.
آه بروتوس، تو هم برای من جز عذاب نمیخواهی.
"ژولیوس سزار، شکسپیر"
بیماری بی ارادگی و اعتماد بنفسی.بیماری تنبلی. تن آسایی. بیماریی که در طول تاریخ زندگی بشر دوست داشتنی ترین نوع بیماری بوده است. بیماریی که هر یک از ما کم و بیش مبتلا به آن هستیم. بیماری ابلومویسم. نام قهرمان رمان جاودانه ایوان گنچارف. نامی که تا چاپ این کتاب وجود نداشت ولی بعد از نشر ابلوموف صاحب نام شد.
ابلوموف نهایت تنبلی است. نهایت عدم تحرک است. ایوان گنچارف رمانی مینویسد و تصویری از آنچه که گوگول در جایی و در یک پاراگراف مینویسد به دست میدهد. تصویری از روسیه قبل از انقلاب کبیر اکتبر 1917.
نیکلای گوگول میگوید:
قلندر و قلعه
نوشته دکتر یحیا یثربی
نشرقو – ۱۳۸۰
***
من طعمه کرمها نخوام شد
زیرا جایگاهم را در آنسوی ستارگان به چشم خود دیدهام.
شهابالدین سهروردی
***
قلندر وقلعه داستانی است بر اساس زنگی شهابالدین سهروردی به قلم دکتر یحیا یثربی.
سهروردی در سن سی و هفت یا سی و هشت سالگی یعنی سال ۵۸۷ به فتوای علمای دمشق که افکار مترقیانه او را مانعی بر سر راه قدرت خود میدیدند کشته شد. به روایتی که در این کتاب هم بر آن تاکید شده، ملک ظاهر پسر صلاحالدین ایوبی - این صلاحالدین خود به شدت زیر نفوذ علمای عصر بود و از فتوای آنان برعلیه خودش واهمه فراوان داشت- به خواست خود سهروردی، او را در سیاهچالی در قلعه ای میاندازد و سهرودی در آنجاچهل روز روزه میگیرد تا میمیرد. ولی علما برای خالی کردن دق دلیشان جنازه او را بردار میکنند و عمق نفرتشان را از تفکرات مترقیانه وی به این شکل نشان میدهند.
ملکظاهر با همین یک کار نام نیکی از خود در تاریخ به جا نهاده است.
آقای یثربی در مقدمهای چندخطی برکتاب مینویسد:
"گرچه این نوشته بر اساس آثار عربی و فارسی سهروردی رقم خورد اما به اقتضای طبیعت داستان، خیال هم مجالی داشت".
البته با خواندن داستان به نظرم رسید که این مجال گاه خیلی زیاد به نظر میرسد. خلوت سهروردی با قوای ماورای طبیعت گاه طوری بیان میشود که باورش در مورد انسانی که وجود داشته و زیسته است، کمی دشوار است. گاهی شما با رمانی طرف هستید که قهرمانش را میتوانید در رویا تصور کنید و یا اصلن نپرسید که نویسنده این جزئیات را چگونه دریافته ولی در این مورد آن کلمه "مجال" اگر در مقدمه نبود داستان دلچسبتر میشد.
سیندخت داستان را بسیار دوست دارم. سیندخت در اوج لحظههای عاشقانه زندگی سهروردی حضور مییابد و سمبل زیبایی است بر این لحظههای عاشقانه. هرچند به نظر میرسد که گاه خیلی بیرحم با سهروردی برخورد میکند که به شخصه قهرمان داستان را سزاوار این همه عذاب نمیدانم. البته خیلیها این بیرحمی عشق را میستایند.
کتاب گاه به بحث های عرفانی و فقهی میپردازد که فهمش در بضاعت منی که دانشم در زمینه عرفان به زندگینامه عرفا و خواندن کتابهای "نفحات الانس" عبدالرحمن جامی و "تذکرهالاولیای" عطار خلاصه میشود، نبود. مطالبی که روانی و یکدستی کتاب را بهم میزند.
یکی از بهترین بخشهای کتاب که به نظر میرسد سندیت بیشتری دارد، بخش مربوط به محاکمه سهروردی است که در پایان این متن گوشهای از آن را مینویسم:
- میگویند شما شراب مینوشید. همچنین عده زیادی در شهرهای مختلف دیدهاند که شما به موسیقی گوش میدهید و در مجالس میرقصید. لطفن جوابها را کوتاه بدهید که .....
- اطاعت میکنم. شما براساس کدام دستور شرع مامورید تا بدانید که یکی شراب میخورد یا نه؟ اگر شاهدان شهادت دادند، برقاضی است که حد شرعی را اجرا کند. اما در ابتدا نه تنها مجاز به تحقیق و تجسس نیستید، بلکه منع هم شدهاید.
- خب، میخواهیم که موضوع روشن شود.
- شما چرا میخواهید شراب خواری کسی روشن شود؟ پیامبر شما بر کتمان اسرار مومنان چه قدر تاکید کرده است! هرگاه چیزی از اسرار اصحاب به او میگفتند اعتنایی نمیکرد و میگفت: "من برای نقب زدن و رفتن به درون دل مردم دستور ندارم". او تلاش میکرد که مردم ظاهرن مسلمان باشند و هرگز به اثبات کفر و فساد کسی نمیکوشید. اما برعکس جانشینانش را میبینیم که همه هم و غمشان آن است که کفر و فساد دیگران را اثبات کنند.......من به شما نمیگویم که شراب نخوردهام یا خوردهام! من دعوی عصمت ندارم. من انسانم نه فرشته. در هر انسانی امکان و استعداد گناه هست. اما این که شخصی مرتکب فلان گناه شده یا نه به شما مربوط نیست. سماع و رقص را هم تحریم نکردهاند ..... آنجا که از شکوه زیبایی مست شدم دیگر من نیستم، اگر که میخوانم یا میرقصم. بلکه جز این از دستم بر نمیآید.
ناطور دشت
نویسنده جی دی سالینجر D.J. Salinger
نام اصلی: Catcher In the Ray
ترجمه: احمد کریمی
انتشارات ققنوس. چاپ پنجم. ۱۳۸۶
***
این بار به سراغ نویسندهای آمریکایی ومعاصر رفتهام. جروم دیوید سالینجر یا جی دی سالینجر. تاکنون چندین کتاب از وی به فارسی ترجمه شده است. به قول متنی که در پشت کتاب هم آمده است هرکدام از رمانهای وی یک حادثه در ادبیات معاصر است.
چرا این رمان را خواندم؟
با نام سالینجر این جا و آن جا آشنا شده بودم. تا اینکه سیروس در وبلاگ فیلمهایی که میبینیم متنی نوشت و در آن یادی از یادداشتهای شخصی یک سرباز کرد. در کامنتها از جمله کامنت حسام نام ناطور دشت به میان آمد و ... من هم که کشته مرده وسوسه شدنم. کتاب را طی چند روز و هر روز یک ساعت و نیم در اتومبیل پارک شده در خیابان خواندم.
حافظ ناشنیده پند
دکتر ایرج پزشکزاد
نشر قطره
چاپ اول : ۱۳۸۳
***
حافظ ناشنیده پند برگی چند از دفتر خاطرات
محمد گلندام شوهر خواهر حافظ است.
روایتی تنیده شده از کتابهای
تاریخ عصرحافظ در قرن هشتم - دکتر غنی
نزهه القلوب - حمدالله مستوفی
دیوان حافظ - دکتر خانلری
کلیات سعدی - فروغی
کلیات عبید زاکانی - پرویز اتابکی
و ذهن دکتر پزشکزاد در قالبی داستان گونه.
این چند برگ روایت گوشهای از دوران زندگی حافظ و گلندام است که هم سن و سالاند و حدود بیست و سه چهار ساله. دورانی که در همین مدت کوتاه، این دو شاهد تغییر پنج حاکم در شیراز بودهاند. حکامی چون امیرمبارزالدین، از تیر و طایفه مغولان تازه ختنه شده و کاتولیک تر از پاپ. دورانی که کشتار و خونریزی های این قشری ترین متجاوزین به خاک ایران بیداد میکرد و روزی نبود که سری برباد نرود. زمانی که حافظ هم به دلیل سرودن اشعاری چون : در میخانه ببستند خدایا مپسند / که در خانه تزویر و ریا بگشایند تحت تعقیب قرار میگیرد و مدت کوتاهی را هم در حبس میگذراند و با پادرمیانیها رهایی مییابد. دورانی که مجبور است به گونهای مخفی زندگی کند و ...
نثر کتاب جدی است و از شیوه سایر آثار پزشکزاد در اینجا اثری نمیبینیم. نویسنده اگرهم در جای جایی طنزی وارد مطلب کرده، از حضرت عبید وام گرفته است.